مظهرایستادگی



صدای ما را از بهشت می شنوید/12

عکس / مزارِ شهیدمالک اشتر»

مشاهده نام درخشانِ این سردارِ دشمن شکنِ حضرت حیدر(صلوات الله علیه) در قلب بزرگ ترین گارِ شهدای جهان اسلام بسیار تاثرگذار و تکان دهنده است .

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق ، پرسه زدن های گاه و بی گاه خبرنگار مشرق در بهشت زهرای تهران ، همواره پربرکت و خیر بوده است. گلستانی که در آن سی هزار گلِ سرسبد آفرینش به امانت سپرده شده اند ، باید هم گنجینه ای باشد از لطایف و ظرایف . روحمان با یادشان شاد.
در بهشت زهرای تهران ، تنها یک شهید با نام مالک اشتر» وجود دارد. شاید بتوان ادعا کرد که در گار شهدای سراسر کشور نیز تنها همین شهید عزیز به چنین نام شریف و گرانسنگی مفتخر است. گرچه حضرت مالک اشتر»(علیه السلام) از جایگاه و شرفی منحصربفرد در میان رجالِ شیعه برخوردار است اما نام گذاری فرزندان به نام ایشان امری بسیار نامتعارف است . اما حالا ، مشاهده ی نام درخشانِ این سردارِ دشمن شکنِ حضرت حیدر(صلوات الله علیه)  در قلب بزرگ ترین گارِ شهدای جهان اسلام بسیار تاثرگذار و تکان دهنده است . آفرین به آن پدر و مادری که خلوصِ تشیعِ و محبت خود را این گونه به ساحت مولایشان اظهار کردند و مرحبا بر این فرزندِ شیرپاک خورده که حرمت و عزت این نام را با خون خود به اثبات رساند.
شفاعتش در روز نصیبمان باد



شهید مالک اشتر آذری
متولد 1348
پرگشوده در 1366
منطقه ی عملیاتی ماووت»
بهشت زهرا(صلوات الله علیها) - قطعه29 - ردیف 150 - شماره16

سَلَامٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَیَوْمَ یَمُوتُ وَیَوْمَ یُبْعَثُ حَیًّا


پیروی انقلاب اسلامی

انقلاب اسلامی نه یک حادثه‌ی منطقهای که یک حادثه‌ی تاریخی است.

اساساً هر انقلابی، در جغرافیای انسانی، مثل زله و آتشفشان در جغرافیای طبیعی است. زله و آتشفشان ازلحاظ اصل بروز، ناشی از تکاثُف انرژیهای مختلف طبیعی است. انقلاب هم در جغرافیای انسانی، ناشی از انباشته شدن انرژیهای انسانی و انفجار این انرژیها است. ازلحاظ تأثیر هم همینجور است، هر زلهای در هرجای دنیا اتفاق بیفتد و هر آتشفشانی در هر جای دنیا که مشتعل میشود، علاوه بر تأثیرات منطقهای و محدودی که دارد، در کل مسائل طبیعیِ جهان اثری دارد، یا ضعیف یا قوی.

همه‌ی انقلابها این تأثیر را در کل مسائل جهانی دارند، یا کم است یا زیاد. همه‌ی انقلابها در مناسبات بشری و در ارتباط میان ملتها، در موضعگیری تها و در جغرافیای ی عالم یک تأثیری میگذارند. با این تعبیر باید گفت که هر انقلابی جهانی است. همان انقلابی هم که بهوسیله‌ی یک عده جوان، در یک گوشهای از دنیا، در یک کشور کوچکِ دو، مثلاً سه میلیونی بروز میکند، یک حادثه‌ی جهانی است. هیچ انقلابی را نمیشود محدود به مسائل منطقهای کرد، لااقل بروز، حدوث و ایجادش اینجور است.

البته تأثیرات انقلابها بر حوادث جهانی یکسان نیست.

هرچه آثار و تأثیراتی که یک انقلاب بر حوادث جهانی میگذارد، سریعتر باشد، فراگیرتر باشد، ماندگارتر باشد، آن انقلاب بزرگتر است.

گاهی این تأثیرات بهنحوی است که انقلاب را بهشکل یک واقعه‌ی تاریخی در میآورد. واقعه‌ی تاریخی یعنی آن واقعهای که در تاریخِ بعد از خودش هم، دارای علائم و تأثیراتی است. فقط در زمان خود تأثیر نمیگذارد، بلکه یک دوره‌ی بعد از خودش را هم میسازد که همه‌ی انقلابها اینجور نیستند.

اگر انقلابی این سه خصوصیت داشته باشد؛ اول، یک جهانبینی و تلقّی از عالم ارائه بدهد؛ دوم، پایگاه مهمی که در وضع زندگی عالم تعیینکننده است از استکبار بگیرد؛ و سوم، حوزه‌ی تأثیر آن وسیع باشد؛ این انقلاب از سطح منطقهای و جهانی هم بالاتر است، این یک انقلاب ماندگار و تاریخی است. این انقلاب یک انقلاب برجسته است. انقلاب اسلامی ایران اینگونه بود.

در دهه‌ی شصت و هفتاد، حوادث و وقایع انقلابیِ زیادی اتفاق افتاده، از اقصای آسیا تا آفریقا و تا آمریکای لاتین؛ وقایعی که هرکدامی، یک تأثیر بر جغرافیای ی جهان داشت. اما میخواهم این را بگویم که انقلاب اسلامی در میان همه‌ی این انقلابها از جهت ارائه‌ی یک تلقّی جدید از جهان و یک جهانبینی جدید به انسانها، استثنایی بود. بقیه‌ی انقلابهایی که در این دو دهه اتفاق افتادند، درحقیقت ادامه‌ی انقلاب شوروی هستند. همان تلقّی، همان فکر و همان راه حل در مسائل جهانی را ارائه میکنند، چیز جدیدی نمیگویند.

لذا شما میبینید که تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، در کشورهای جهان سوم، حتی در کشورهای اسلامی، هرگاه یک عده روشنفکر میخواهند یک حرکتی را انجام بدهند و اعتراضی کنند، ایدئولوژیشان مشخص است؛ حرکت، حرکت چپ است؛ نظامات، همان نظاماتی است که در انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ در کشور روسیه دیده شده است.

 

* حادثه‌ی تاریخی انقلاب

حادثه‌ی تاریخی انقلاب

* خصوصیات انقلاب ماندگار و تاریخی

۱. ارائه جهانبینی و تلقّی از عالم

انقلاب اسلامی در طول این دو دهه که صد در صد بر مبانی خودش استوار شد اولین انقلابی است که هیچ مبانی انقلابهای گذشته را ـ انقلاب اکتبر ـ با خودش همراه نکرد.

یعنی جنبه‌ی التقاط از تفکر مارکسیستی نداشت. یک تلقّی جدید را در دنیا ارائه کرد. آن تلقّی جدید عبارت بود از توحید، تکریم انسان، عَبَث نبودن آدمی، عبث نبودن خلقت انسان اَفَحَسِبتُم اَنَّما خَلَقناکُم عَبَثًا وَ اَنَّکُم اِلَینا لا تُرجَعونَ»، مسئله‌ی صیرورت و رجوع انسان به خدا اِنّا لِلهِ وَ اِنّا اِلَیهِ راجِعونَ»، عدالت اجتماعی برطبقِ نسخه‌ی اسلامی، نه برطبقِ نسخه‌ی مارکسیستی، معنویت انسان و اینکه انسان دارای بعد معنوی است، و باید این بعد معنوی در برنامهریزیهای بشر دیده بشود، ملاحظه بشود و پرورش داده بشود و به چشم اعتبار نگاه بشود. میبینید اینها هیچکدام در انقلابهای قبلی وجود نداشته.

معنویت

البته من در دنیای اسلام، انقلابهایی که با نام اسلام بهوجود آمده را میشناسم، به آنها ارج هم میگذاریم. لکن آن انقلابها را مشاهده میکنیم که همچنان اسلامی نماندند. اگرچه ریشهها و زمینههای اوّلیشان اسلامی بود، اما آنوقتیکه منفجر میشد، درحقیقت قرآن نبود که بالا میرفت و روی پرچم قرار میگرفت، تفکرات دیگری بود، نظرات دیگری بود که این چیزِ روشن و واضحی است و نیاز به اثبات و استدلال هم ندارد. خود آن کسانی هم که آن انقلابها را راه انداختند و اداره کردند، غیر از این ادعایی ندارند، آنها هم همین را میگویند.

تنها انقلاب اسلامی بود که براساس ارزشهای اسلامی، پایههای اسلامی، تفکرات اسلامی، سرفصلهای جدید در زندگی انسان بهوجود آورد، بنا شد، منفجر شد و نظام حکومتی تشکیل داد.

و از اینکه اصولش با اصول دنیا یکسان نیست خجالت هم نکشید و از اینکه دنیا بسیاری از مسائل او را قبول ندارد احساس حقارت نکرد، بسیاری از اصول قابل قبول انقلابیون رایج دنیا را قبول ندارد؛ بلکه احساس افتخار کرد. گفت این اسلام است، این قرآن است، این کلام خداست، این رسالت من است. این خصوصیت انقلاب اسلامی است.



فرمانده فراموش‌شده

‌می‌گویند صدام برای سر تیمسار ضرغامی جایزه تعیین کرده بود. او با وجود آنکه در خرمشهر چندین بار مجروح شد، اما از جبهه خارج نشد. ترکش‌های گلوله‌های دشمن تا آخر عمر بر تن او وجود داشت. اگر حضور او و نیروهایش نبود، معلوم نبود وضعیت جنگ چگونه پیش می‌رفت

 
 تیمسار داریوش ضرغامی
خرمشهر سرزمین گمنام‌هاست. فرقی نمی‌کند فرمانده باشد یا سرباز، نظامی باشد یا غیرنظامی، در هر مقام و جایگاهی خرمشهر برای هر قشری میعادگاه دل‌های عاشق است. قلب‌هایی که برای ایران باصلابت می‌تپد. نخستین روز‌های جنگ این را به خوبی ثابت کرد. دشمن خوش‌خیال م رؤیای اشغال سریع خرمشهر را داشت و در یک بزنگاه تاریخی هر کس با هر توانی از هر نقطه کشور خودش را به این شهر بندری رساند تا دست دشمن را از خاکمان کوتاه کند. در آن روز‌های سخت، تکاوران نیروی دریایی پیشتاز مقاومت بودند. با تمام وجود آمدند و مقاومت کردند و از بی‌مهری روزگار در لابه‌لای صفحات تاریخ گم شدند تا ما امروز کمتر تکاوران قهرمان اوایل جنگ را بشناسیم.

از همان اولین روز جنگ، ارتش بعثی بر خاک ایران تاخت تا در عرض چند روز جنوبش را مال خود کند. در تحلیل آن‌ها نیرو‌های نظامی ایرانی ضعیف و مقاومت مردمی شکننده بود. در معادلات‌شان روی کاغذ همه چیز ساده و راحت به نظر می‌رسید؛ یک حمله برق‌آسا با تمام قوا بر نیرو‌های نظامی بدون انسجام ایران خیلی زود کار را یکسره می‌کرد، اما آن‌ها در معادلات‌شان لحاظ نکردند جنگ فقط به ابزارآلات و تسلیحات نیست. جنگ فقط به نقشه‌های کلاسیک روی کالک‌های عملیاتی نیست بلکه جایی دیگر سرنوشت جنگ‌ها رقم می‌خورد. آن‌ها حساب غیرت و مردانگی و ایثار مردان ایرانی را نکرده بودند. قطعاً تا آن زمان نمی‌فهمیدند که مگر می‌شود با غیرت هم جنگید و رزمندگان ثابت کردند که با غیرت و مردانگی هر کاری می‌توان کرد.

عراق در آخرین روز شهریور ۱۳۵۹ حملاتش را به خاک ایران آغاز کرد و مردم را در شوک و بهت فروبرد. مردم خرمشهر که بیشتر از شهر‌های دیگر زیر آماج بمباران هواپیما‌های بعثی قرار داشتند، صدای پوتین‌های سربازان عراقی را می‌شنیدند که هر لحظه نزدیک‌تر می‌شدند. آن‌ها از زمین و آسمان یورش آورده بودند و به کسی رحم نمی‌کردند. وحشت و ترس در شهر پخش شد و مردم هر چه داشتند، گذاشتند، جانشان را برداشتند و شروع به ترک شهر کردند.

این مردم تنها، به یک ناجی نیاز داشتند. کسی که قاصد خبر‌های خوش باشد. ناگهان ناخدا داریوش ضرغامی به همراه ۲۷۰ تفنگدار در مهر ۱۳۵۹ وارد آبادان شد. خبرش در میانه آن همه ترس و هراس برای مردم مسرت‌بخش بود و مایه قوت قلب‌شان. هیبت تکاوران وحشت را به دل دشمن انداخت. آن‌ها انتظار مواجهه با چنین نیرو‌های ورزیده و آماده‌ای را نداشتند.

ناخدا هوشنگ صمدی که در کنار تیمسار ضرغامی نقش مهمی در دفاع از خرمشهر داشت، درباره تأثیر تکاوران نیروی دریایی در آن روز‌های سخت می‌گوید: تکاوران محور اصلی مدافعان خرمشهر بودند. پشتیبانان صدام یعنی ابرقدرت‌های شرق و غرب و حاشیه خلیج فارس برای او طرحی تهیه کرده بودند که او بتواند خرمشهر را یک‌روزه تصرف کند، اما ۳۴ روز پشت دیوار‌های خرمشهر ایستاد. در این ۳۴ روز تکاوران برای تمام ارتش عراق خطرناک احساس می‌شدند. آن‌ها از سایه خود در خرمشهر می‌ترسیدند. اگر اسمی از تکاور می‌آمد تن‌شان می‌لرزید. به این ترتیب صدام برای سر فرماندهان جایزه تعیین کرد. این برای همیشه در دل تاریخ خواهد ماند که دلاوران نیروی دریایی، فرماندهانی، چون داریوش ضرغامی داشتند و کاری کردند که دشمن در پشت دیوار‌های خرمشهر با دادن تلفات بسیار سنگین ۳۴ روز معطل شود. وقتی هم خرمشهر را تصرف کرد هیچ‌گاه نتوانست پایش را به خرمشهر شرقی باز کند.» می‌گویند صدام برای سر تیمسار ضرغامی جایزه تعیین کرده بود. او با وجود آنکه در خرمشهر چندین بار مجروح شد، اما از جبهه خارج نشد. ترکش‌های گلوله‌های دشمن تا آخر عمر بر تن او وجود داشت. تیمسار ضرغامی نقشی مهم در آن روز‌ها داشت و اگر حضور او و نیروهایش نبود، معلوم نبود وضعیت جنگ چگونه پیش می‌رفت.

تیمسار ضرغامی این روز‌های آخر خسته از نامهربانی‌ها بود و چندی پیش در جمع دوستان دیرینش جان به جان‌آفرین تسلیم کرد و از میان‌مان رفت. او از بی‌وفایی مردم زمانه گله داشت. ناراحت و غمگین زیر پل خرمشهر این جملات را به همرزمان قدیمش گفت و اندکی بعد دار فانی را وداع گفت؛ انتظار مهمان‌نوازی نداریم، اما انتظار داریم به سراغ‌مان بیایید، احوال‌مان را بپرسید یا درب اتاق‌تان باز باشد ما به دیدنتان بیاییم. ما فراموش‌شدگان عرصه دفاع هستیم.»

مادران بسیاری در این مرز و بوم جوانان رشیدشان را تقدیم اسلام کرده اند اما سهم مادران شهدای گمنام پس از جنگ از شهید مفقودالاثر ابراهیم هادی» می‌شوند؛ شهیدی که برای بچه‌های جنوب شرق تهران و کسانی که اهل دل هستند، خیلی عزیز است البته این شهید برای جوان‌هایی که کتاب سلام بر ابراهیم» را خواندند، حال 

پهلوان بسیجی ابراهیم هادی از بنیانگذاران گروه چریکی شهید اندرزگو در جبهه گیلانغرب و ستاره ورزش کشتی کشورمان است؛ او در اول اردیبهشت سال ۱۳۳۶ در محله شهید سعیدی حوالی میدان خراسان به دنیا آمد؛ ابراهیم چهارمین فرزند خانواده بود؛ او در نوجوانی طعم تلخ یتیمی را چشید، از آنجا بود که همچون مردان بزرگ زندگی را پیش برد.

 
ابراهیم دوران دبستان را به مدرسه طالقانی رفت و دبیرستان را نیز در مدارس ابوریحان و کریم‌خان گذراند. او در سال ۵۵ توانست به دریافت دیپلم ادبی نائل شود. از همان سال‌های پایانی دبیرستان، مطالعات غیر درسی را نیز شروع کرد؛ حضور در هیئت جوانان وحدت اسلامی و همراهی و شاگردی استادی نظیر مرحوم علامه محمدتقی جعفری» بسیار در رشد شخصیتی ابراهیم مؤثر بود.
این شهید مفقود، در دوران پیروزی انقلاب شجاعت‌های بسیاری از خود نشان داد؛ همزمان با تحصیل علم به کار در بازار تهران مشغول بود و پس از انقلاب در سازمان تربیت بدنی و بعد از آن به آموزش پرورش منتقل شد.

یکی از کارهای ابراهیم انتقال مجروحان و شهدا از منطقه به عقب جبهه بود. گاهی اوقات پیکرهای مطهر شهدا در ارتفاعات بازی‌دراز بر شانه‌های ابراهیم می‌نشست تا به دست خانواده‌هایشان برسد.

**خاطراتی از ابراهیم؛

*عصر یک روز وقتی خواهر وشوهر خواهر ابراهیم به منزلشان آمده بودند هنوز دقایقی نگذ شته بود که از داخل کوچه سرو صدایی شنیده می شد.ابراهیم سریع از پنجره طبقه ی دوم نگاه کرد و دید شخصی موتور شوهر خواهرشان را برداشته و در حال فرار است.

ابراهیم سریع به سمت درب خانه آمد و دنبال دوید و هنوز چند قدمی نرفته بود که یکی از بچه محل ها لگدی به موتور زد و آقا ه با موتور به زمین خورد.تکه آهنی که روی زمین بود دست را برید و خون هم جاری شد. ابراهیم به محض رسیدن نگاهی به چهره پراز ترس و دلهره انداخت و بعد موتور را بلند کرد و گفت: سوار شو! همان لحظه را به درمانگاه برد و دست را پانسمان کرد.

کارهای ابراهیم خیلی عجیب بود و شب هم با هم به مسجد رفتند و بعد از نماز ابراهیم کلی با اون صحبت کرد و فهمید که آدم بیچاره ای است و از زور بیکاری از شهرستان به تهران آمده و ی کرده.

ابراهیم با چند تا از رفقا و نمازگزاران صحبت کرد و یه شغل مناسبی برای آن آقا فراهم کرد.مقداری هم پول از خودش به آن شخص داد و شب هم شام خورد و استراحت کردند.صبح فردا خیلی از بچه ها به این کار ابراهیم اعتراض کردند. ابراهیم هم جواب داده بود:مطمئن باشید اون آقا این برخورد را فراموش نمی کند و شک نکنید برخورد صحیح، همیشه کار سازه.

* عصر بود که حجم آتش کم شد، با دوربین به نقطه ای رفتم که دید بهتری روی کانال داشته باشم.آنچه می دیدم باور نکردنی بود. از محل کانال فقط دود بلند می شد ومرتب صدای انفجار می آمد. اما من هنوز امید داشتم.با خودم گفتم:ابراهیم شرایط بسیار بدتری از این را هم سپری کرده، نزدیک غروب شد.

من دوباره با دوربین به کانال نگاهی انداختم.احساس کردم از دورچیزی پیداست و در حال حرکت است.با دقت بیشتری نگاه کردم.کاملاً مشخص بود،سه نفر در حال دویدن به سمت ما بودند ودرمسیر مرتب زمین می خوردند و بلند می شدند وزخمی وخسته به سمت ما می آمدند .معلوم بود از کانال می آیند.فریاد زدم و بچه ها را صدا کردم.به بقیه هم گفتم تیراندازی نکنید.بالاخره آن سه نفر به خاکریز ما رسیدند. پرسیدم:از کجا می آیید.

حال حرف زدن نداشتند. یکی از آنها خواست . سریع قمقمه رو به او دادم.دیگر دیگری هم از شدت ضعف وگرسنگی بدنش می لرزید. وسومی بدنش غرق به خون بود. وقتی سرحال آمدند گفتند:از بچه های کمیل هستند.

با اضطراب پرسیدم: بقیه بچه ها چی شدن؟ در حالی که یکی از آنها سرش را به سختی بالا می آورد گفت:فکر نمی کنم کسی غیراز ما زنده باشد.

هول شده بودم.دوباره وبا تعجب پرسیدم:این پنج روز چه جوری مقاومت کردید؟ باهمان بی رمقی اش جواب داد زیر جنازه ها مخفی شده بودیم اما یکی بود که این پنج روز کانال رو سر پا نگه داشته بود.

عجب آدمی بود! یک طرف آر پی جی می زد و یک طرف تیربار شلیک می کرد. یکی از اون سه نفرپرید توی حرفش و گفت:همه شهدا رو ته کانال هم می چید .آذوقه وآب رو پخش می کرد،به مجروح ها می رسید.اصلاً این پسر خستگی نداشت.

گفتم :مگر فرمانده ها ومعاون های دوتاگردان شهید نشدن ، پس از کی داری حرف می زنید؟

گفت:یه جوونی بود که نمی شناختیمش ، موهایش این جوری بود . ، لباسش اون جوری و چفیه. . داشت روح از بدنم جدا می شد.سرم داغ شده بود.آب دهانم را قورت دادم.اینها همه مشخصه های ابراهیم بود.با نگرانی نشستم ودستانش را گرفتم وگفتم:آقا ابراهیم الان کجاست؟ گفت: تا آخرین لحظه که عراق آتش می ریخت زنده بود وبه ما گفت :تا می تونید سریع بلند بشیدو تا کانال رو زیر ورو نکردند فرار کنید. یکی ازاون سه نفر هم گفت:من دیدم که زدنش.با همون انفجار اول افتاد روی زمین.

این گفته ها آخرین اخباری بود که از کانال کمیل داشتیم و ابراهیم تا به حال حتی جنازه ای هم ازش پیدا نشده ، همیشه دوست داشت گمنام شهید شود.

چند سال بعداز عملیات تفحص شهدا، محمود وند از بچه های تفحص که خود نیز به درجه رفیع شهادت رسید نقل می کند: یک روز در حین جستجو، در کانال کمیل شهیدی پیدا شد که دروسایل همراه او دفترچه یادداشتی قرار داشت که بعد از گذشت سالها هنوز قابل خواندن بود، درآخرین صفحه این دفترچه نوشته شده بود:

امروز روز پنجم است که در محاصره هستیم، آب و غذا را جیره بندی کردیم، شهدا انتهای کانال کنارهم  قرار دارند، دیگر شهدا تشنه نیستند.فدای لب تشنه ات پسر فاطمه(س)

* سال اول جنگ بود. به مرخصی آمده بودیم. با موتور از سمت میدان سرآسیاب به سمت میدان خراسان در حرکت بودیم. ابراهیم (شهید ابراهیم هادی)عقب موتور نشسته بود.

از خیابانی رد شدیم. ابراهیم یک دفعه گفت: امیر وایسا! من هم سریع آمدم کنار خیابان. با تعجب گفتم. چی شده؟! گفت: هیچی، اگر وقت داری بریم دیدن یه بنده خدا!‌ من هم گفتم: باشه، کار خاصی ندارم.

با ابراهیم داخل یک خانه رفتیم. چند بار یاالله گفت. وارد اتاق شدیم. چند نفری نشسته بودند. پیرمردی با عبای مشکی و کلاهی کوچک بر سر بالای مجلس بود. به همراه ابراهیم سلام کردیم و در گوشه اتاق نشستیم. صحبت حاج آقا با یکی از جوان‌ها تمام شد. ایشان رو کرد به ما و با چهره‌ای خندان گفت: آقا ابراهیم راه گم کردی، چه عجب این طرف ‌ها!

ابراهیم سر به زیر نشسته بود. با ادب گفت: شرمنده حاج آقا، وقت نمی‌کنیم خدمت برسیم. همین طور که صحبت می‌کردند فهمیدم ایشان، ابراهیم را خوب می‌شناسد حاج آقا کمی با دیگران صحبت کرد.

وقتی اتاق خالی شد رو کرد به ابراهیم و با لحنی متواضعانه گفت: آقا ابراهیم ما رو یه کم نصیحت کن! ابراهیم از خجالت سرخ شده بود. سرش را بلند کرد و گفت: حاج آقا تو رو خدا ما رو شرمنده نکنید. خواهش می‌کنم این طوری حرف نزنید بعد گفت: ما آمده بودیم شما را زیارت کنیم. انشاء‌الله در جلسه هفتگی خدمت می‌رسیم. بعد بلند شدیم، خداحافظی کردیم و به بیرون رفتیم.

بین راه گفتم: ابراهیم جون، تو هم به این بابا یه کم نصیحت می‌کردی. دیگه سرخ و زرد شدن نداره!‌ با عصبانیت پرید توی حرفم و گفت: چی می‌گی امیر جون، تو اصلاً این آقا رو شناختی!؟ گفتم: نه، راستی کی بود!؟

جواب داد: این آقا یکی از اولیای خداست. اما خیلی‌ها نمی‌دانند. ایشون حاج میرزا اسماعیل دولابی بودند. سال ها گذشت تا مردم حاج آقای دولابی را شناختند. تازه با خواندن کتاب طوبی محبت فهمیدم که جمله ایشان به ابراهیم چه حرف بزرگی بوده.

** جاوید الاثر؛

و سرانجام ابراهیم، در والفجر مقدماتی پنج روز به همراه بچه‌های گردان کمیل و حنظله در کانال‌های فکه مقاومت کرد اما تسلیم نشد و در ۲۲ بهمن سال ۶۱ بعد از فرستادن بچه‌های باقی مانده به عقب، تنهای تنها با خدا همراه شد و دیگر کسی او را ندید و این هم آخرین تصویر از پیکر پهلوان بسیجی شهید ابراهیم هادی» در کانال قتلگاه فکه گرفته شده توسط تلویزیون عراق، که در نشریه پلاک هشت منتشر شده است.
 
 
ابراهیم همیشه از خدا می‌خواست گمنام بماند؛ چرا که گمنامی صفت یاران خداست.


** وصیت نامه شهید هادی؛

بسم رب الشهداء و الصدیقین

اگر چه خود را بیشتر از هر کس محتاج وصیت و پند و اندرز می‌دانم، قبل از آغاز سخن از خداوند منان تمنّا می‌کنم قدرتی به بیان من عطا فرماید که بتوانم از زبان یک شهید‌، دست به قلم ببرم چرا که جملات من اگر لیاقی پیدا شد و مورد عفو رحمت الهی قرار گرفتم و توفیق و سعادت شهادت را پیدا کردم، به عنوان پرافتخارآفرین وصیای شهید خوانده می‌شود. 

خدایا تو را گواه می‌گیرم که در طول این مدت از شروع انقلاب تاکنون هر چه کردم برای رضای تو بوده و سعی داشتم همیشه خود را مورد آزمایش و آموزش در مقابل آزمایش‌ها قرار دهم. 
امیدوارم این جان ناقابل را در راه اسلام عزیز و پیروزی مستضعفین بر متکبرین بپذیری.

خدایا هر چند از شکستگی‌های متعدد استخوان‌هایم رنج می‌برم،‌ ولی اهمیتی نمی‌دادم؛ به خاطر این‌که من در این مدت چه نشانه‌هایی از لطف و رحمت تو نسبت به آن‌هایی که خالصانه و در این راه گام نهاده‌اند، دیده‌ام. 

خدایا،‌ ای معبودم و معشوقم و همه کس و کارم، نمی‌دانم در برابر عظمت تو چگونه ستایش کنم ولی همین قدر می‌دانم که هر کس تو را شناخت، عاشقت شد و هر کس عاشقت شد، دست از همه چیز شسته و به سوی تو می‌شتابد و این را به خوبی در خود احساس کردم و می‌کنم. 

خدایا عشق به انقلاب اسلامی و رهبر کبیر انقلاب چنان در وجودم شعله‌ور است که اگر تکه‌تکه‌ام کنند و یا زیر سخت‌ترین شکنجه‌ها قرار گیرم، او را تنها نخواهم گذاشت. 

و به عنوان یک فردی از آحاد ملت مسلمان به تمامی ملت خصوصاً مسئولین امر تذکر می‌دهم که همیشه در جهت اسلام و قرآن بوده باشید و هیچ مسئله و روشی شما را از هدف و جهتی که دارید، منحرف ننماید. 

دیگر این که سعی کنید در کارهایتان نیت خود را خالص نموده و اعمالتان را از هر شرک و ریا، حسادت و بغض پاک نمایید تا هم اجر خود را ببرید و هم بتوانید مسئولیت خود را آن‌چنان که خداوند، اسلام و امام می‌خواهند، انجام داده باشید این را هرگز فراموش نکنید تا خود را نسازیم و تغییر ندهیم، جامعه ساخته نمی‌شود. 

والسلام و علیکم و رحمه الله و برکاته
ابراهیم هادی‌پور

روحش شاد و یادش گرامی

انتهای پیام/

جلسات بزرگداشت شهدا، ادامه‌ی شهادت است

پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR به مناسبت بازگشت و تشییع پیکر ۱۳۵ شهید دوران دفاع مقدس، گزیده‌ای از بیانات رهبر انقلاب اسلامی درباره‌ی بزرگداشت یاد شهیدان را منتشر می‌کند.

* گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست
شهید، چیز عظیم و حقیقت شگفت‌آوری است. ما چون به مشاهده شهدا عادت کرده‌ایم و گذشتها و ایثارها و عظمتها و وصایا و راهی که آنها را به شهادت رساند، زیاد دیده‌ایم، عظمت این حقیقت نورانی و بهشتی برایمان مخفی میماند؛ مثل عظمت خورشید و آفتاب که از شدّت ظهور، برای کسانی که دائم در آفتابند، مخفی میماند.

در دوران گذشته، وقتی که یک نمونه از این نمونه‌های شهدای امروز ما، از تاریخ صدر اسلام انتخاب و معرفی میشد و شرح حال او بیان میگردید، تغییر واضح و شگفت‌آوری در دلها و جانها و حتی در همها و نیّتها به وجود میآورد. هر یک از این ستارگان درخشان، میتواند عالمی را روشن کند. بنابراین، حقیقت شهادت حقیقت عظیمی است.



اگر این حقیقت، به وسیله کسانی که امروز در قبال شهیدان مسؤولیت دارند، زنده بماند، حفظ و تقدیس گردد و بزرگ نگاه داشته شود، همیشه تاریخ آینده ما، از این ایثار بزرگی که آنان کردند، بهره خواهد برد. همچنان که تاریخ بشریّت، هنوز از خون به ناحق ریخته سرور شهیدان تاریخ، حضرت ابی‌عبدالله‌الحسین علیه الصّلاة والسّلام بهره می‌برد؛ چون کسانی که وارث آن خون بودند، مدبّرانه‌ترین و شیواترین روشها را برای زنده نگهداشتن این خون به کار بردند.

گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست. رنج سی ساله امام سجّاد علیه الصّلاة والسّلام و رنج چندین ساله زینب کبری علیهاسلام از این قبیل است. رنج بردند تا توانستند این خون را نگه بدارند. بعد از آن هم همه ائمّه علیهم‌السّلام تا دوران غیبت، این رنج را متحمّل شدند. امروز، ما چنین وظیفه‌ای داریم. البته شرایط امروز، با آن روز متفاوت است. امروز بحمداللَّه حکومت حق - یعنی حکومت شهیدان - قائم است. پس، ما وظایفی داریم.

بیانات در دیدار جمعی از خانواده‌های شهدا 

۱۳۷۶/۰۲/۱۷




* نگذارید غبارهای فراموشی روی این خاطره‌های گرامی را بگیرد
یاد شهیدان نباید در جامعه‌ی ما از ذهنیتها خارج شود. شهیدان را باید زنده نگه داشت. یاد شهیدان را باید گرامی بدارید و زنده نگه دارید؛ در همه‌ی استانهای کشور این معنا وجود دارد. بیست و سه هزار شهید استان خراسان بزرگ - شامل سه استان کنونی - یکی از برجسته‌ترین و بزرگترین رقمهای افتخارآفرین است. نگذارید غبارهای فراموشی - که عمداً گاهی این غبارها را میخواهند بر روی این خاطره‌های گرامی بپاشند و قرار بدهند - روی این خاطره‌های گرامی را بگیرد؛ زنده نگه دارید. مسئولان هم بایستی این کار را بکنند؛ مسئولان بنیاد شهید هم موظفند؛ مسئولان دستگاههای دیگر دولتی و عمومی هم وظیفه دارند. خود خانواده‌ها هم در محیطهائی که شعاع نفوذ و سلطه‌ی آنهاست، این کار را انجام بدهند. از نام شهید و از افتخار به شهید هرگز غفلت نکنید. تبلیغات عنادآمیز دشمنان سعی کرده‌اند که ارزشهای شهید را بتدریج کم کنند و در مواردی به ضد ارزش تبدیل کنند! این در کشور ما اتفاق افتاد؛ این سعی انجام گرفت؛ البته خنثی شد. اما عده‌ای این قدر وقاحت ورزیدند که نام شهدا و اصل شهادت را زیر سئوال ببرند.

شما ببینید توطئه‌های دشمن تا کجا از لحاظ فرهنگی و ی نفوذ میکند و چقدر من و شما باید هشیار باشیم که جلو این توطئه‌ها را بگیریم. معیار اسلامی، شهید» را از زمره‌ی مردم معمولی بیرون میبَرد و در کنار اولیا و صدیقین قرار میدهد؛ آن یک نگاه والائی است که به عقل ما هم درست نمیگنجد. حتّی با نگاه‌های مادی معمولی، شهید آن کسی است که جان خود را برای نجات شرف و استقلال ملتش فدا کرده. هیچ وجدان و شرفی، هیچ دل بیدار و غیر بیماری میتواند این را انکار کند؟ در کشور ما، در ایران اسلامىِ ما در یک برهه‌ای از زمان سعی کردند این را انکار کنند. فرزندان شهدا به نام پدرانشان افتخار کنند. آنها کسانی بودند که نه در راه تهاجم به یک کشور بیگانه و به یک همسایه، در راه مقابله‌ی با تهاجم یک دشمن، در راه حفظ میهن، حفظ استقلال، حفظ شرف ملی ایستادگی کردند.



. یاد شهدا، افتخارات شهدا، عزت شهدا را همه باید نصب‌العین خودشان قرار بدهند؛ نگذارید فراموش بشود. شما غفلت کنید، نیروهای انقلاب غفلت کنند، نیروهای مؤمن غفلت کنند، نفوذیهای دشمن از آن طرف وارد میشوند و چیزی هم طلبگار میشوند. فاذا ذهب الخوف سلقوکم بالسنة حداد اشحّة علی الخیر اولئک لم یؤمنوا فاحبط اللَّه اعمالهم»؛ وقتی که روز خطر است، در لانه‌ها خزیدند و نفسشان در نیامد. وقتی خطر برطرف شد؛ مردان خطرپذیر در مقابل خطر سینه سپر کردند و خطر را برطرف کردند، اینها از لانه‌هاشان بیرون می‌آیند؛ زبانهای دراز، زبانهای تیز، طلبگار هم میشوند! مگذارید دشمنان انقلاب، دشمنان امام، دشمنان خط جهاد، دشمنان خط ایمان باللَّه، طلبگار بشوند.

بیانات‌ در دیدار خانواده‌های شهدا و ایثارگران خراسان 

۱۳۸۶/۰۲/۲

* روزبه‌روز باید نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه ما رواج پیدا کند
جلسات بزرگداشت، ادامه‌ی حرکت جهادی و ادامه‌ی شهادت است. اگر نام شهیدان ما تکرار نمیشد، تجلیل نمیشدند و احترام به آنها و خانواده‌های آنها در جامعه‌ی ما به‌صورت یک فرهنگ درنمی‌آمد - که خوشبختانه به‌صورت فرهنگ درآمده  - امروز بسیاری از این یادهای ارزشمند و گرانبها فراموش شده بود؛ این ارزشگذاری عظیمی که با حرکت شهادت در یک جامعه به‌وجود می‌آید، به فراموشی سپرده شده بود. نباید بگذارید این اتّفاق بعد از این هم بیفتد؛ روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. و اگر این شد، آن‌وقت مسئله‌ی شهادت که به معنای مجاهدت تمام‌عیار در راه خدا است، در جامعه ماندگار خواهد شد. و اگر این شد، برای این جامعه دیگر شکست وجود نخواهد داشت و شکست معنا نخواهد داشت؛ پیش خواهد رفت. عیناً مثل ماجرای حسین‌بن‌علی (علیه‌السّلام)؛ امروز ۱۳۰۰ سال یا بیشتر از شهادت حضرت اباعبدالله (علیه‌السّلام) میگذرد و روزبه‌روز این داستان برجسته‌تر و زنده‌تر شده. این داستان در بطن خود دارای یک مضامینی است که این مضامین برای حیات اسلامی جامعه ضروری است. اگر این مضامین گسترش پیدا نمیکرد، از اسلام و از قرآن و از حقایق معارف اسلامی هم امروز خبری نبود. اینجا هم همین‌جور است؛ نگذارید نام شهدا و یاد شهدا فراموش بشود یا در جامعه‌ی ما کهنه بشود؛ و البتّه با ابتکارات؛ این جلسات بزرگداشتی که آقایان به‌وجود می‌آورید - که خیلی باارزش است - صرفاً یک جلسه‌ی ترحیم باشکوه نیست؛ این جلسات، دارای مضامین ویژه‌ی خودش است؛ بایستی شهادت را معنا کند، شهید را معرّفی کند، فرهنگ شهادت را در جامعه ماندگار کند.



. من عقیده‌ی راسخ دارم بر اینکه یکی از نیازهای اساسی کشور، زنده نگه داشتن نام شهدا است؛ این یک نیازی است که ما - چه آدمهای مقدّس‌مآب و متدینی باشیم؛ چه آدمهایی باشیم که خیلی هم مقدّس‌مآب نیستیم، امّا به سرنوشت این کشور و به سرنوشت این مردم علاقه‌مندیم - هرجور که فکر بکنید، بزرگداشت شهدا برای آینده‌ی این کشور، حیاتی و ضروری است. فرهنگ شهادت یعنی فرهنگ تلاش کردن با سرمایه‌گذاری از خود برای اهداف بلندمدّت مشترک بین همه‌ی مردم؛ که البتّه در مورد ما آن اهداف، مخصوص ملّت ایران هم نیست، برای دنیای اسلام بلکه برای جهان بشریت است.

بیانات در دیدار اعضای ستادهای کنگره شهدای امور تربیتی»، کنگره شهدای دانشجو»، و کنگره شهدای هنرمند

۱۳۹۳/۱۱/۲۷
 

* هدفتان نفوذ معارف شهادت در دل مخاطبین باشد
بسیار کار خوب و شایسته‌اى است این کارى که شما براى بزرگداشت شهیدان استانتان انجام دادید(۲) و ان‌شاءالله انجام خواهید داد. مسئله‌ى جنگ تحمیلى و عوارض آن - که از جمله، همین فداکارى‌ها و ایثارها و شهادتها است - یک مسئله‌ى عادى نیست؛ یک مسئله‌ى متعارف و معمولى نیست؛ یک مسئله‌ى فوق‌العاده است. اگر درست نگاه کنیم، مجموعه‌ى حوادثى که در این سالها اتّفاق افتاد و این فداکارى‌هایى که جوانهاى ما کردند، میتواند یک ذخیره‌ى ماندگارى باشد براى همیشه‌ى انقلاب. نباید بگذاریم که این ذخیره بلااستفاده بماند؛ راهش هم همین است که یاد شهیدان زنده باقى بماند.

. هم ضبط خاطرات اینها و تجلیل از یاد اینها و نام اینها، ترویج تصاویر اینها یا کلماتى که از اینها نقل میشود، کارهاى بسیار خوبى است. این فهرستى که شمردید در مورد اقداماتى که انجام گرفته، خیلى خوب است منتها هدفتان این باشد که معارف مربوط به شهادت و همان معناى ایثار و ایمان در مخاطبین امروز شما به معناى عمیق کلمه نافذ باشد.



. نگاه کنید ببینید که چه چیزى است که میتواند دل این جوان را درگیر کند با مسئله‌ى ایمان، با مسئله‌ى ایثار، پایبندى او را عمیق‌تر و وابستگى او را به این فکر مستحکم‌تر کند، این را مطالعه کنید؛ این چیزى نیست که به‌آسانى انسان بتواند به آن دست پیدا کند. هم مخاطب را باید شناخت که امروز مخاطبین ما ده‌ها میلیون هستند که بسیارى جوانند؛ اعم از آنهایى که در دانشگاهند یا در دبیرستانند یا در فضاهاى دیگرى زندگى میکنند؛ اینها همه مخاطبان ما هستند، هم مخاطب را باید شناخت، ظرفیّتهاى او را باید دانست؛ هم چگونگى حرف‌زدن با مخاطب را باید یاد گرفت. این خیلى مهم است؛ ببینید چه چیزى را باید بگویید. شماها نیّتهایتان خیلى خوب است، در این تردیدى نیست؛ هم نیّتتان خوب است، هم تلاش و توانتان خوب است منتها بعضى از کارها هست که احتیاج دارد به اینکه  انسان با متخصّصین کار، با کسانى که در این زمینه‌ها تجربه دارند م بکند؛ این را از یاد نبرید و ببینید چه‌جور میتوانید؛ حالا فعلاً شما در محیط استان فکر کنید؛ ایشان فرمودند استان کوچکى است، خیلى هم کوچک نیست؛ یعنى از لحاظ گستردگى، استان کوچکى نیست؛ حالا ممکن است کم‌جمعیّت باشد - خیلى پرجمعیّت نیست - امّا استان کوچکى نیست. مناطق این استان از لحاظ فرهنگ با هم متفاوتند؛ یعنى فرض کنید سمنان و شاهرود یک‌جور نیستند؛ شماها که اهل استانید، بهتر از من میدانید، من هم با استان شما آشنا هستم. شما ببینید با این مخاطبى که اهل این استان است و با تنوّع فرهنگى‌اى که در استان وجود دارد، چه‌جور میتوانید حرف بزنید و آن حرفى که باید بزنید چیست تا آن حرف تأثیر بگذارد؛ آن‌وقت این کنگره‌ى شما اگر این نتایج را بتواند به دست بیاورد، واقعاً یک کار برجسته خواهد شد؛ یعنى کار بزرگى خواهد شد. از آقایان علما استفاده کنید، از کسانى که تجربه‌ى مسائل ارتباطى دارند استفاده کنید و از بین این مسائلى که وجود دارد گزینش کنید. از هنر حدّاکثر استفاده را باید کرد؛ اشاره کردید به سرود؛ این خیلى مهم است. اگر بتوانید یک سرود زیباى اثرگذار خوش‌مضمون درست کنید، جورى که بچّه‌ها وقتى در کوچه راه میروند، از خانه به مدرسه میروند، زیر لبشان آن را زمزمه کنند، یک کار بسیار بزرگى کرده‌اید؛ یعنى استفاده‌ى از هنر به شکل صحیح؛ این کار شما را آسان میکند، تسهیل میکند. به‌هرحال باید تلاش کرد، باید کار کرد.

بیانات در دیدار اعضاى ستاد کنگره‌ى بزرگداشت سه هزار شهید استان سمنان 

۱۳۹۴/۰۲/۱۴


* خورشید فروزان شهادت، همه حجابهای تحریف و فریب را خواهد شکافت
شهیدان ما نیز مانند بانوی بزرگوار اسلام در راه حقِ درخشانی به شهادت رسیدند، که برای کتمان و اخفاء آن، از همه‌ی ابزارها و وسائل زمان، استفاده می‌شد.

سنت لایتغیر الهی نگذاشت، که زهرای مرضیه، در پشت حجاب غلیظ اوهام پنهان بماند، و آن ستاره درخشان خونین، در گذشت زمان به خورشیدی تابان بدل شد. و امروز نام او و یاد مظلومیت او، از همه‌ی حصارهای کتمان، عبور کرده است، و به اعتماد دلها و جانها رسیده است. و این درخشندگی و فزایندگی، ادامه خواهد داشت: انا اعطیناک الکوثر . نام و یاد شهیدان عزیز ما نیز، همانند سیده‌ی عالمیان، با گذشت زمان نورانی‌تر و نافذتر خواهد شد.



امروز، دستهای مجرم، که از آغاز انقلاب و بخصوص در دوران دفاع مقدس همه سعی‌شان این بود، که حقانیت درخشان و مظلومانه‌ی یاوران خمینی عزیز را، کتمان کنند در کار آنند که خاطره‌های دوران جنگ را، به دست تندبادهای تبلیغات مغرضانه بسپرند، و آنها را در وادی فراموشی رها کنند، ولی بی‌شک موفق نخواهند شد. همت و غیرت و ایمان صادقانه‌ی خیل عظیم مؤمنان انقلاب و اسلام بخصوص جوانان غیور و صالح که بدنه‌ی عظیم ملت ایران را تشکیل می‌دهند، یکبار دیگر در تاریخ تجربه‌ی احیاء نام و یاد آن حق مظلوم را، تکرار خواهند کرد. و به توفیق الهی خورشید فروزان شهادت، همه‌ی حجابهای تحریف و فریب را، خواهد شکافت.



در مورد محل دقیق شهادت شهید برونسی اطلاعاتی از قبل وجود نداشت و گروه ویژه برون مرزی به‎دنبال نقطه‎ای که این شهید در آن‎جا باشد، نبود، بلکه به‎صورت تصادفی با یک گروه از شهدا که در اثر مرور زمان از زیر خاک بیرون آمده بودند، برخورد کردند.

گرداب- پیکر بی‎سر شهیدی به میهن بازگشت که عراقی‎ها از او هراس داشتند و حتی برای سرش جایزه تعیین کرده بودند.

عبدالحسین برونسی، پیشه‎اش بنایی بود و در مشهد محضر مقام معظم رهبری را درک کرده بود. وی که فرمانده تیپ ۱۸ جوادالائمه علیه‌السلام بود، ۲۳ اسفند ۱۳۶۳ در جریان عملیات بدر به شهادت رسید و اکنون پس از ۲۷ سال پیکر پاکش به میهن بازگشته است. در همین زمینه همراه شدیم با سردار باقرزاده، رئیس بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‎های دفاع مقدس تا درباره بعضی ناگفته‎ها و حواشی بعد از کشف پیکر این شهید گفت‎وگو کنیم.





- خدا را شاکریم که پس از ۲۷ سال، پیکر مطهر شهید برونسی به میهن بازگشت. نحوه پیدا کردن پیکر ایشان چگونه بود؟ آیا از روی شواهد و قرائنی که همرزمان شهید داشتند، محل دقیق شهادت ایشان را می‌‎دانستید یا به‎صورت تصادفی به پیکر شهید برونسی برخوردید؟

پیکر شهید، در آستانه سال نو و در یک عملیات ویژه در شرق دجله، سوی گروه ویژه برون مرزی کاوش شد و به داخل مرز کشورمان انتقال داده شد. در مورد محل دقیق شهادت شهید برونسی اطلاعاتی از قبل وجود نداشت و گروه ویژه برون مرزی به‎دنبال نقطه‎ای که این شهید در آن‎جا باشد، نبود، بلکه به‎صورت تصادفی با یک گروه از شهدا که در اثر مرور زمان از زیر خاک بیرون آمده بودند، برخورد کردند. 

ادامه مطلب




گروه جهاد و حماسه: پیش از شهادت محمود، در خواب دیدم که سمت راست صورتش کبود شده بود. محمود گفت که کسی او را نزده و درد نمی‌کند که در همان زمان از خواب پریدم. پس از شهادت محمود، وقتی به بهشت زهرا رفتم، متوجه شدم که قسمت راست صورت پسرم کبود شده است و به یاد همان خواب افتادم.

رد نشود///

به گزارش

خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا)، در ویژه برنامه ستارگان پرفروغ» این هفته که ساعت ۱۱ سه شنبه سوم بهمن ماه در بیت معظم شهید محمود چیتی» برگزار می‌شود؛ محمدرضا جمالی، مدیر فرهنگی هنری منطقه ۱۰ به منظور گرامیداشت یاد و خاطره شهدای منطقه ۱۰؛ با خانواده معظم این شهید والامقام دیدار و از آنها تجلیل کرد.

مادر سالخورده شهید چیتی با بیان خاطراتی از فرزندش گفت: محمود ۲۰ فروردین ماه سال ۴۵ به دنیا آمد و هشتم مردادماه سال ۶۵ در سن ۲۰ سالگی در حومه خرمشهر به شهادت رسید.

رد نشود///

وی افزود: محمود دوره آموزشی‌اش در مشهد؛ لشگر ۷۷ بود و طی گذشت دوماه از سربازی‌اش، زمانی که به مرخصی آمد، لباس‌های بافتنی و انگشترش را به یکی از دوستان و پسرخاله‌اش داد و وصیت کرد تا انگشتر را در حرم امام رضا(ع) بیندازد.

رد نشود///

مادر شهید تصریح کرد: محمود برای بار دوم که از خدمت مرخصی گرفته بود؛ قصد رفتن به شمال را داشت، اما این اجازه را به او ندادم. زمانی که محمود به سربازی برگشت، دو هفته بعد خبر شهادتش را از همسایه‌ها شنیدم؛ چراکه همسایه‌ها در جایی خوانده بودند که محمود شهید شده است.

وی ادامه داد: زمانی که از بنیاد شهید رسما خبر شهادت محمود به ما رسید، همان شب پدر محمود رفت و همه مدارک را از جیب محمود برداشت و به خانه آورد و صبح زمانی که من برای دیدن پیکر پسرم رفتم، متوجه شدم که پیکر محمود با پیکر یک شهید شمالی جابه جا شده و پیکر محمود اشتباها به شمال منتقل شده بود که البته دو روز بعد، پیکر را به ما دادند.

رد نشود///

مادر شهید به خوابی اشاره کرد که پیش از شهادت محمود دیده بود و گفت: پیش از شهادت محمود، در خواب دیدم که پسرم ساک به دست وارد کوچه شده است و وقتی از او پرسیدم که از سربازی فرار کرده‌ای، او گفت که سربازی‌ام تمام شده است. سمت راست صورتش کبود شده بود. محمود گفت که کسی او را نزده و جای سیلی هم درد نمی‌کند و در همان زمان از خواب پریدم. پس از شهادت محمود، وقتی به بهشت زهرا رفتم، داخل قبر را که مشاهده کردم، متوجه شدم که قسمت راست صورت پسرم کبود شده است. با دیدن این صحنه به یاد همان خواب افتادم.

وی بیان کرد: نام محمودم را روی نوه بزرگم گذاشتم که امروز ۲۷ ساله بوده و در سپاه مشغول به کار است. دلیل آنکه نام پسرم را روی نوه‌ام گذاشته‌ایم براساس خوابی بود که دیده بودیم. یک شب در خواب دیدیم که نوزاد قنداقی از قبر محمود بیرون می‌کشند.

رد نشود///

 

شهید محمود چیتی متولد بیستم فروردین ماه ۱۳۴۵، از دلاور مردان دفاع مقدس است که هشتم مردادماه ۱۳۶۵ طی درگیری با دشمن در شهر خرمشهر به درجه رفیع شهادت نائل شد. پیکر پاک این شهید والامقام درقطعه۵۳ ردیف ۹۵ شماره۱۷ گار مطهر شهدای بهشت زهرا(س) به خاک سپرده شده است.

گفتنی است؛ گرامیداشت یاد و خاطره شهدای والامقام منطقه ۱۰ به همراه پاسداشت فرهنگ ایثار، شهادت و مقاومت در قالب دیدار و تکریم خانواده معظم شهدا؛ بر اساس فرموده‌ مقام معظم رهبری به تلطف و احوالپرسی از خانواده شهدا» از اهداف برنامه ستارگان پر فروغ» است که هر هفته، سه شنبه‌ها به همت خانه موزه شهیدان اقبالی برگزار می‌شود.

در این دیدار محمدرضا جمالی، رئیس فرهنگسرای عطار به همراه با کوروش ایلخنانی رئیس روابط عمومی فرهنگسرای عطار و افسانه مهاجان؛ رئیس خانه  موزه شهیدان اقبالی حضور داشتند.


نزدیک غروب بود. وقتی از شیب ملایم تپه بالا می‌آمد یکی از بچه‌ها او را دیده بود و با هم تا جلو چادر آمده بودند. توی چادر یکی دراز کشیده بود. یکی نامه می‌نوشت. دیگری پوتین‌هایش را واکس می‌زد. شهردار هم در تدارک روشنایی و شام بچه‌ها بود.

شهدا

با شنیدن صدای سلام همه سرها در چادر چرخید. جلو در چادر ایستاد بود و با لبخند بهت زده بچه‌ها را نگاه می‌کرد؛ با یک پیراهن چهار خانه قرمز و شلوار قهوه‌ای و یک جفت کتانی، یک قیف کوچک پارچه‌ای روی چشم راستش بیشتر جلب توجه می‌کرد. همه از جا جستند. به گرمی یک یک بچه‌ها را در آغوش کشید. حسین خسروی آمده بود.

پیش از آن که دهان کسی به سئوال باز شود با لحن طلبکارانه‌ای همیشگی‌اش شروع کرد به گفتن: چی فکر کردید؟ به این راحتی ول کن نیستم. کدام آدم عاقلی با یک ترکش فسقلی می‌رود و بر نمی‌گردد. نه خیر. از این خبرها نیست.

سعی می‌کرد خودش را سر حال نشان دهد. اما همه می‌دیدند که تحلیل رفته. ده روز پیش بود که حسین با فرماندهان می‌روند کوه های اطراف (جایی که محل عملیات احتمالی لشکر علی بن ابیطالب بود) برای شناسایی. آن روز وقتی همه برگشتند، کسی حسین را ندید. او زخم برداشته بود و برده بودندش عقب. حسین جزئیات ماجرا را گفت.

وقتی به آخرین سنگر‌های خود رسیدیم هوا داشت تاریک می‌شد و ما وقت کمی برای شناسایی داشتیم. به همین دلیل دائم روی قله جا به جا می‌شدیم. همین باعث شد دشمن متوجه شود و آن نقطه را زیر رگبار دو شکا و خمپاره شصت بگیرد. من داشتم به دقت محل سنگر‌های دشمن را به خاطر می‌سپردم که ناگهان متوجه شدم صورتم خیس شد. دست کشیدم دیدم خون است. در این وقت همه چیز جلو چشمانم تیره و تار شد و دیگر هیچ کجا را ندیدم. نفهمیدم چطوری از بالای آن صخره‌‌ها مرا پایین آوردند. فکر می‌کنم بعد از درمان مقدماتی در مریوان، به سنندج منتقل شدم و از آن جا با هواپیما به اصفهان بردندم. در آن جا سر از بیمارستان آیت الله کاشانی در آوردم. آن هم وقتی متوجه شدم که از اتاق عمل به بخش منتقلم کرده بودند. و اثرات داروی بیهوشی تمام شده بود.

آن طور که تعریف می‌کرد، پس از عمل مرتب از دکتر و پرستار و هر کس که بالای سرش می‌آمد سئوال می‌کرد: من کی مرخص می‌شوم. خانواده و دوستان حسین هم که فهمیده بودند او در بیمارستان بستری است، از خمین به اصفهان آمده، به دیدارش رفته بودند و قرار شده بود یک هفته بعد بیایند و او را برای ادامه درمان به بیمارستان خمین ببرند. ولی او قبل از آن که به سراغش بیایند، با اصرا فراوان و سپردن تعهد و قبول مسئولیت خطرات احتمالی از بیمارستان خارج شده بود و یک راست خود را به سنندج و سپس به مریوان رسانده بود.

حرف حسین به این جا که رسید، سرزنش‌ها شروع شد مرد حسابی آخر کی با این وضعیت پا می‌شود می‌آید منطقه؟ می‌رفتی خمین یک مدت استراحت می‌کردی بعداً می‌آمدی! جنگ هم که قربانش بروم حالا حالاها تمامی ندارد.

حسین سگرمه‌هایش را در هم کشید و گفت: اولاً حال من از همه تان بهتر است؛ بیخودی برای من دلسوزی نکنید. ثانیاً من به دعوت شما به جبهه نیامدم که با دستور شما هم برگردم. من می‌مانم و تو عملیات شرکت می‌کنم. بهتر است دیگر راجع به این موضوع هم کسی صحبت نکند.

ادامه مطلب



 


فرمانده سپاه قمربنی‌هاشم(ع) گفت: شهید صیاد شیرازی عامل وحدت ارتش و سپاه در دوران دفاع مقدس بود.

صیاد شیرازی

سردار رضا محمدسلیمانی افزود: امیر سپهبد علی صیاد شیرازی یکی از امرای بسیجی و نمونه و در واقع مالک اشتر دوران جنگ بود. ویژگی‌های منحصر به فرد ایشان در زندگی فردی و اجتماعی به عنوان یک الگو در ابعاد عملی و نظری مطرح شده است.

وی یادآور شد: شهید صیاد شیرازی با قلب خود فرماندهی می‌کرد و با اخلاق، گفتار و حرکات خود نقش قابل توجهی در سیر تکاملی رفتار جوانان عاشق ولایت و انقلاب در عرصه دفاع مقدس داشت.

سردار محمدسلیمانی ادامه داد: شهید صیاد شیرازی نمونه بارز یک انسان مخلص و فداکار بود و رفتار و گفتارش در همه صحنه‌ها به عنوان یک مدیر ممتاز سرمشق همگان بود. در زمینه ارتباط با زیرمجموعه نیز بسیار دقیق و مشفقانه عمل می‌کرد به طوری که هر کسی در اولین برخورد با ایشان، شیفته اخلاق، منش و گفتارش می‌شد.

وی اظهار کرد: شهید صیاد کسی بود که در دوران فرماندهی خود در دوران دفاع مقدس حتی با صحبت کردن خود پشت بی‌سیم به رزمندگان روحیه می‌داد.

 

سردار محمدسلیمانی اظهار کرد: یکی از رموز موفقیت سپاه در برنامه‌ها و عملیات‌های موفق خود، همکاری و هماهنگی تنگاتنگ با ارتش بود و شهید صیاد شیرازی در این بین نقش مۆثری داشت.

وی افزود: شهید صیاد شیرازی بارها تا مرز شهادت پیش رفته بود. این شهید در طول هشت سال دفاع مقدس در جبهه‌های کردستان، جنوب و غرب فرماندهی داشت و شهادت آرزوی دیرینه‌اش بود اما دشمنان به این دلیل که شهید صیاد شیرازی الگو و اسوه همه رزمندگان و یاور ولایت بود و نمره ممتازی در فداکاری در دوران دفاع مقدس داشت، او به شهادت رساندند. دشمنان می‌خواستند با ترور شهید صیاد شیرازی، به اهداف خود برسند اما خون این شهید موجب شد مردم با سیر عملی و نظری ایشان بیشتر آشنا شوند.

شهید صیاد شیرازی الگو و اسوه همه رزمندگان و یاور ولایت بود و نمره ممتازی در فداکاری در دوران دفاع مقدس داشت.

 

وی با بیان اینکه به دلیل فداکاری شهید صیاد شیرازی در عملیات مرصاد»، این عملیات را بام شهید صیاد شیرازی می شناسند خاطرنشان کرد: در محور عملیات های جنوب، هم ارتش و هم سپاه نقش داشتند و بیشترین نقش هماهنگی و همکاری بین ارتش و سپاه را شهید صیاد برعهده داشت. شهید صیاد شیرازی در این عملیات و همگام با فرماندهان سپاه مانند دو بازوی قدرتمند عمل می‌کرد.

به گفته وی،مدیریت و روحیه بسیجی این شهید باعث شده بود تا همه رزمندگان جدای از ارتشی یا سپاهی بودن به ایشان عشق بورزند و ایشان را متعلق به ارتش، سپاه و بسیج بدانند.

سردار محمدسلیمانی اظهار کرد: بارها پیش آمده بود که می‌گفت: زمانی که بوی شما پاسداران به من می‌خورد، بهشتی می شوم». خود را متعلق به همه نیروهای مسلح و وفادار به انقلاب می‌دانست.

 

بخش فرهنگ پایداری تبیان



مبانی،آثار و آسیب های فرهنگ جهاد و شهادت از دیدگاه امام
مبانی،آثار و آسیب های فرهنگ جهاد و شهادت از دیدگاه امام


 






 

چکیده
 

پیش فرض مقاله پیشرو این است که حضرت امام از جهت تئوری و عمل از پیشتازان فرهنگ جهاد و شهادت می باشد.این مقاله در پی بررسی مبانی جهان شناسی،انسان شناسی،فقهی جهاد وشهادت در اندیشه امام از یک سو،تاثیر آن در همبستگی و نشاط اجتماعی از سوی دیگر و غایت آن از سوی سوم می باشد. و به.جهان شناسی فرهنگ جهاد، توحیدی» ازاوئی و سوی اوئی است. مجاهد در سفرچهارم از مراحل سلوک الی الله است، با انجام تکلیف اجتماعی و تاریخی راه بازگشت بشر به سوی خدا را باز می کند. فرهنگ جهاد ،از نظر هستی شناختی صعود الی الله ،سیر راه از ملک به ملکوت از نظر طبیعت به مقام قرب و نیل به »عند ربهم یرزقون است ،از انسان شناختی بازگشت به فطرت اصیل واز نظر فقهی انجام تکلیف الهی است. فطرت اصیل انسان، حق خواه و حقیقت جو است.انسان راه وصول به خیر مطلق را از طریق فطرت می پیماید . امام خطابات شرعی را به خطابات قانونی و خطابات شخصی تقسیم می کند .تنجز و فعلیت یافتن دومی مشروط به شرایطی مثل علم،قدرت است.حدیث رفع قلم شامل این نوع خطاب است ،اما خطابات قانونی به هیچ شرطی مشروط نیست .همه مکلف به انجام آن هستند و اگر نتوانستند معذورند نه بدون تکلیف .جهاد در راه خدا از تکالیف نوع دوم است.بنابراین اگر جهاد واجب باشد و کسانی قادر به انجام آن باشند و حضور پیدا نکنند،مقصر خواهند بود.مبارزه با ظلم و طاغوت و فساد اجتماعی،ی،اقتصادی و .داخلی ومبارزه با تهاجم بیگانگان،مجاهده برای تاسیس حاکمیت الله و اجرای احکام الهی،تکلیف شرعی هستند نه ایثار اخلاقی.

1- مقدمه
 

فرهنگ 1 جهاد 2 میراث مجاهدانی است که نه تنها از همه جلوه های فریبنده دنیا می گذرند،بلکه آگاهانه در راه خدا با تمام وجود(مال،جان) اطاعت امر حق و ولی او نموده و عمل به تکلیف می کنند . این فرهنگ مبدا تحول هویت ایرانی و تبلورارزش های اسلامی است.فرهنگ جهاد سرمایه حرکت بسوی »پیشرفت و »عدالت به حساب می آید.عشق،عقل،علم،تدبیروتحمل در فرهنگ جهاد جمع شده و سرمایه اجتماعی توسعه بومی و پایدار را تشکیل می دهد .فرهنگ جهاد عامل پیروزی انقلاب اسلامی و بقای نظام جمهوری اسلامی می باشد .این فرهنگ کارآمدی خود را در دوران انقلاب و هشت سال دفاع مقدس به اثبات رسانده است .از این رو می تواند چارچوبی جامع برای حل مسائل مختلف کشور به شمار آید. ارزش ها و باورهای نهفته در این گنجینه بزرگ معنوی که یادگار مجاهدت های میلیون ها مردان و ن فداکار این مرز و بوم بوده و به خون ده ها هزار شهید مزین شده است، می تواند به مثابه موهبتی الهی چراغ هدایت جامعه اسلامی باشد.ترویج ارزش های آن در جامعه، گسترش ضابطه مندی،قانون گرایی،ازخودگذشتکی ،آزادمنشی ومبارزه باانانیت ها در زندگی فردی و اجتماعی است . فرهنگ جهاد بشارت دهنده وحدت در میان تمام آحاد جامعه است و یادآور این مطلب است که اختلاف دست یابی به جامعه ای پیشرفته و عادلانه را ناممکن می سازد. پاسداشت این سرمایه با عمل به ارزش های آن بدست می آید . مهمترین ارکان این فرهنگ خدامحوری)باور(،اخلاص وتقوا) ارزش (وعمل به تکلیف )رفتار( می باشد.
مسئله تحقیق رابطه مبانی نظری،ارزشها و رفتارها با وفاق و افتراق اجتماعی و نوع تصور ذهنی و عینی گروههای اجتماعی است . سئوالات تحقیق عبارتند از این که،امام چگونه توانست هزینه فرایند انقلاب را با توجه به ماهیت استبدادی رژیم تا دندان مسلح وگستردگی انقلاب درمقایسه با انقلاب های بزرگ دنیا کاهش دهد؟ بحران هایی که بعد از انقلاب بوجود آمدند،هر یک در سقوط یک نظام ی کافی بود،چگونه با کمترین هزینه مدیریت شدند؟جنگ تمام عیار هشت ساله با توجه به کمی عده وعده چگونه اداره شد؟ وچگونه به پیروزی رسید؟فرض مقاله این است که؛فرهنگ جهاد پشتوانه اصلی بر اندازی نظام دیکتاتوری پهلوی و پیروزی انقلاب اسلامی، تاسیس جمهوری اسلامی واداره هشت سال جنگ تحمیلی ودفاع مقدس و بزرگترین سرمایه معنوی و اجتماعی در حل بحران های گونه گون بعد از پیروزی انقلاب اسلامی بوده است.تذکر چند نکته در مقدمه برای فهم بهتر کمک خواهد کرد:
1- ایثار مقدم شمردن دیگران بر خود است و در برابر خود خواهی 3 و خودگرایی 4 قرار می گیرد(1).جهاد در راه خدا عمل به تکلیف است ،برای مجاهد جز خدا دیگری مطرح نیست که مقدم داشتن مفهوم داشته باشد. از این رو در عنوان مقاله .» فرهنگ جهاد . اخذ شده است نه ایثار.
2- ایثار یک امر اخلاقی است،ایثارگر کسی را نسبت به خود ترجیح قایل شده و اورا مقدم می دارد و خود را از یک بهره ای محروم می کند »قدمه و فضّله (2)،در حالی که مجاهد ضمن عمل به تکلیف در بدست آوردن امتیازات به دیگران سرعت و سبقت می گیرد.
3- منظور از جهاد در این مقاله هرگونه تلاش در جهت تحقق آرمانها ومقاصد الهی است.چه از طریق فراهم آوردن زمینه ها و عوامل تحقق آنها و چه از طریق رفع موانع.چه از طریق تقدیم جان،مال،فرزند،حیثیت و آبرو،وچه از دست دادن منافع و امتیازات اجتماعی - ی و تمام مظاهر مادی، چه در میدان جنگ و چه در میادین دیگر، مهم انجام تکلیف، بسته به موقعیت می باشد.تکلیف را خدا و ولی زمان مشخص می کند نه احساس درونی یا منافع افراد.
4- فرهنگ مجموعه ای از معارف ،عقاید،ارزش ها،اخلاق،قوانین،آداب و سنن و.است که فرد در جامعه بدست می آ ورد و در قبال ان متعهد است (3). فرهنگ مجموعه نگرش ها ، ارزش ها رفتارهای مشترک میان مردم است و از نسلی به نسلی منتقل می شود .با توجه به این تعریف می توان گفت ؛فرهنگ جهاد و شهادت مجموعه ای از باورها)خدامحوری(،ارزش های الهی )اخلاص و تقوا (وشیوه های رفتاری وضوابطی است که فرد در جامعه اسلامی انجام می دهد(تکلیف)و در واقع جهاد و شهادت ایفای تعهدات در قبال آنها می باشد .بنابراین اتخاذ فرهنگ در عنوان مقاله مناسب و هدفمند است .دراین مقاله به مبانی،آثارو چالشها و آسیب های آن از دیدگاه امام می پردازیم.

2- مبانی
 

1-2 جهان شناختی ؛ فرهنگ جهاد از نظر جهان شناختی ،جهان شناسی های ماتریالیستی وفلسفی را پشت سر گذاشته و به حریم کبریائی» انا لله وانا الیه راجعون واردگشته است. ما از خدا هستیم و به سوی او باز می گردیم. چطور آمدن و چطور بودن و چطور بازگشتن مهترین سوالات این جهان بینی هستند.هویت اصیل انسانی تنها در صورتی تجلی می یابد که انسان در خدمت حق تعالی،خلق خدا، مجاهده در راه خدا و صراط مستقیم باشد. انحراف ازصراط مستقیم»مغضوب علیهم و» ضالّین و شقاوت است.راه مستقیم، راه کمال و سعادت است.ملتی که این راه را طی کند سعادتمند می باشد(4) مجاهدان پویندگان صراط مستقیم هستند که صراط اسلام ،صراط انسانیت، صراط کمال و راه به سوی خداست. راه مستقیم،راه جانبازی برای اسلام،عدالت اسلامی است. صراط مستقیم، راه آنهایی است که خداوند سلوک و حفاظت آن را به آنها منت گذاشته است» همه ما و همه ملت باید پاسدار اسلام و قرآن کریم باشد(5) پیروزی سالکین راه خدا مرهون خلوص نیت آنان، ایمان سرشار و عز م استوارشان است.انسانی که اسیر جهان بینی مادی است.کسی که جهان را محدود به عالم طبیعت با همه عظمت آن می داند ،جهاد و شهادت در نزد او مفهوم پیدا نمی کند. امام می فرماید»: من نمی توانم باور کنم که کسی مبادی معنوی نداشته باشد و برای مردم کوشش کند .من اصلاَ باورم نمی اید،اینهایی که خدا قائلند،آنهایی که جزا قائلند،آنهایی که عطا قائلند،اینها تعقل دارد که یک کسی جان خودش را بدهد یک جان بالاتر بگیرد. اما آن کسی که این مبادی را ندارد یا بسیار احمق است یا دروغ است مطلب .من می گویم دروغ است مطلب ،تعمیه است .اینکه من برای مردم، برای توده دارم زحمت می کشم (6).جهاد و شهادت تفسیرمسیر از ملک تا ملکوت است .بنابراین جهان بینی فرهنگ جهاد و شهادت ، توحیدی است.جهاد و شهادت بازگشت عالم طبیعت به غیب و تجلی غیب است.
2-2 انسان شناختی ؛ انسان ابعاد مختلف وجودی دارد.مسئله فطرت یکی از اساسی ترین آنها است.امام با استناد به آیه 30 سوره مبارکه روم فطرت را جمیع معارف حق می داند که خداوندانسانهارا بر آنها آفریده است .در امور فطری همه مشترک است،چون فطرت از لوازم وجود در اصل خلقت انسان است. امور فطری اختصاص به طائفه ای ندارد». فطرالناس علیها قابل تغییروتبدل نیست ،»لا تبدیل لخلق الله انسانها خیال می کنند که با هم اختلاف دارند. احکام ولوازم فطرت مثل خودفطرت ازبدیهیات می باشد» ولکن اکثر الناس لا یعلمون حریت،تسلیم در برابر سلطان عادل وعدالتخواهی ازامور فطری هستند.(7)انسان دارای دو نوع فطرت، اصلی و فرعی است. عشق به کمال مطلق ، فطرت اصلی استقلالی است و تنفراز نقص، فطرت فرعی است.انسان با یکی ازما سوی منقطع وبا دیگری به جمال وجمیل واصل می شود(8) احکام شریعت مربوط به فطرت و برای خلاصی فطرت از حجاب ظلمت طبیعت است . عامل انحراف انسان ازفطرت،دلبستگی به دنیا،اختلاف محیط ها وعادات است. همه درجستجوی کمال هستند،اما درتشخیص مصادیق کمال مطلق،اشتباه می کند (9) فطرت انسان را درراه حق و حقیقت قرارمی دهد. انسان راه وصول به خیر مطلق وجمال مطلق را از طریق فطرت می پیماید.اگرخودبینی و خود خواهی ازبین برود،انسان حق پذیر می گردد. اگر فطرت اصلی انسان از تصرف ابلیس محفوظ بماند،تعلیمات قرآن شریف وانبیاء عظام واولیا کرام دراوجلوه می کند (10). جهاد در راه خدا،بازگشت به فطرت اصیل است.این تحول انسان را از ملک به ملکوت، از طبیعت به مقام قرب و »عند ربهم یرزقون نایل می کند،یک شبه ره صد ساله طی می نماید.مجاهد با نثار جان ،مال،فرزند و عیال،چشمش به جمال الهی روشن می گردد.
»آن کس که تو را شناخت جان را چه کند
فرزند وعیال وخان ومان را چه کند
دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی
دیوانه تو هر دو جهان را چه کند
در این نوع انسان شناسی است که سرود »شهادت هنر مردان خدا است طنین انداز می گردد .شهید شمع محفل دوستان وبشریت می شود . شهداء در قهقهه مستانه شان و در شادی وصولشان از نفوس مطمئنه ای می شوندکه خطاب فَادخُلی فی عبادی و ادخُلی جنَّت ی پروردگارشامل حالشان می گردد. شهادت طلبی و فوز عظیم دانستن آن یک تحول انسان شناختی است.پیشرفت مسلمین در صدر اسلام مرهون فرهنگ جهادوشهادت بود.شهادت طلبی ،خود را به حلقوم مرگ انداختن برای نجات اسلام وکشوراسلامی است(11)
شهادت و شهادت طلبی یک عمل آگاهانه،خالصانه،خدامحورانه است.شهید جز خدا از هیچ کس توقعی ندارد ،پس هر کشته شدنی شهادت وهر کشته ای شهید نیست .مقوم شهادت فنا فی الله شدن است.عشق به مرگ و شهادت یک تحول جدی درونی انسان شناختی است.امام راه علاج رهایی از قید استبداد و دیکتاتوری داخلی و نفوذ و تسلط بیگانگان را متحول شدن مردم می داند،این تحول در گرو توجه به اسلام است.اسلام انسان را از عشرتکده ها به میدان مبارزه ومجاهده می کشاند(12) رمز پیروزی ملت ها آرزوی» شهادت است.(13) انسان در فطرت خود سعادتمند آفریده شده است. شهادت راه سعادت و بازگشت به فطرت اصلی است. فریاد »اقتلونی اقتلونی یا ثقات ان فی قتلی حیاتا فی حیات(14) فریاد انسان سرمست سبوی دیدار یار است .شهید در خون خویش می غلتد ونعره مستانه می زند . همه عوامل زبونی، حقارت، سستی، خود باختگی ازاو می گریزند و به شکوهی پایدار و غروری ماندگار دست می یابد .آنان که هستی خویش را برای وصال دوست، مهیا کرده اند، از دام های منیت رهیده و شیطان را در بند کشیده و او را به یأس کشانده اند(15).شهادت امتیازی است که خداوند به انسان های لایق و شایسته اعطا می کند.این شایستگی از طریق انجام تکلیف الهی حاصل می گردد »سعادت را آنها بردند که تکلیف خودشان را ادا کردند- چه درحبس، چه در زیر شکنجه، و چه بیرون از حبس (16)آنها که عمل به تکلیف نکردند چه؟ انسان تعجب می کند از کسانی که قاعدین دوران بودند،امروز مجاهد شده اند و از خود سوال می کند :اینها که عمل به تکلیف نکردند،آیا سخنان امام را هم نشیده اند؟خطاب مجاهدان به ایثارگر یا مجاز است یا فرار از چون مجاهد و شهید امتیاز حهاد و شهادت را بدست می آورد در حالیکه ایثارگر چیزی را از دست می دهد.
مجاهده در مکتب اسلام فروش جان ناقابل خویش به خداوند عزیز و اعتلای انسان است . شهید با خون خود به هستی خ ویش، ارزش و جاودانگی می بخشد . خون شهید برای همیشه در رگ های اجتماع می جهد. پیامبر اکرم)ص( فرمود »:فَوقَ کُلِّ ذی بِرٍّ بِرّ حتَّی یقتَلَ الرَّجلُ فی سبِیلِ اللَّه فَاذَا قُتلَ فی سبِیلِ اللَّه فَلَیس فَوقَه بِر (17)بالاترازهرنیکویی، نیکویی دیگری است ، تا آنگاه که انسان در راه خدا کشته شود ، وقتی کشته شد ، بالاتر ازآن نیکویی نیست . نیز فرمود »:اجود النَّاسِ من جاد بِنَفسه و ماله فی سبِیلِ اللَّه تَعالَی ( 18)بخشنده ترین مردم، کسی است که جان و مال خویش را درراه خدا ،ببخشد . شهید عاشق خدا است. علی(ع) فرمود: به خدا که با مردن،چیزی به سر وقت من نیامد که آن را نپسندم و نه چیزی پدید گردد که آن را نشناسم، بلکه چون جوینده آب به شب هنگام بودم که ناگهان به آب رسد(19). حال شهید فوق حالات عارف در شعر حافظ است که می گوید:
»دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند/ اندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
چه مبارک سحری بود وچه فرخنده شبی/ آن شبِ قدر که این تازه براتم دادند
(حافظ ص 114 )
امام خانواده های شهدا را مشعلداران راه اولیا،جانبازان را چراغ هدایت، اسرا را سرود آزادی ،مفقودین را محور دریای بیکران خداوند توصیف می کند وعظمت شهدا را غیر قابل توصیف می داند».شهدا شمع محفل دوستانند. شهدا در قهقهه مستانه شان و در شادی وصولشان عند ربهِم یرزقون اند؛ و »از نفوس مطمئنه ای هستند که مورد خطاب فَادخُلی فی عبادی و ادخُلی جنَّتی پروردگارند. اینجا صحبت عشق است و عشق؛ و قلم درترسیمش برخود می شکافد(20)کلام امام بسیار پر معنی است ؛ شهدا شمع محفل دوستان است نه اغیار.شهدا نورهدایت رهروان شان هستند،نه آنها که دیروز جنازه شهدا را با انگشت نشانه می رفتند و امروز خون آنها را مصادره می کنند.آنها که به دلیل مملو بودن دماغشان از گنداب مادیت ،روی ازعطر مجاهدان بر می تافتند.عشق یکی از عناصر اصلی فرهنگ جهاد است. یکی ازعلائم عشق آن است که محب آنچه را محبوب می پسندد ،بپسندد. پدر مجنون اورا به زیارت خانه خدا برد تا شاید از عشق لیلی دست بر دارد،ولی مجنون چون حلقه در به گرفت چنین سرود:
»در حلقه عشق جان فروشم
بی حلقه او مباد گوشم .
گویند ز عشق کن جدائی
کاین نیست طریق آشنایی
گویند که خو،زعشق واکن
لیلی طلبی زدل رها کن .
یارب تو مرا زیاده میلی
هر لحظه بده به روی لیلی
از عمر من آنچه هست بر جا
یبستان و به عمر لیلی افزای
گرچه شده ام چو مویش از غم
یک موی نخواهم از سرش کم
(نطامی،لیلی ومجنون، 80-81 )
امام تقدیراز عمل رزمندگان را به دلیل بذل خالصانه بزرگترین سرمایه خود(جان) فقط در عهده اولیای خدا و الهام گرفتگان از خدا می داند . آنچه در نزد خدا ارزش دارد،عمل از روی اخلاص است .آنچه اهمیت دارد»علی حبه (سوره انسان: 8) است . صورت عمل انسان مخلص با غیر آن، یکی است، لکن محتوا دوتا است، میزان محتوای عمل است، نه صورت عمل. شمشیر علی بن ابی طالب- سلام اللَّه علیه- و دیگران فرقی ندارد، ارزش درمرتبه اخلاص اواست.این مرتبه اخلاص است که یک ضربت را با عبادت ثقلین، عبادت جن و انس برابر بلکه افضل می کند(21) .غربیان و شرقیان و غربزدگان و شرق زدگان بعد معنوی و روح عرفانی و الهی این فداکاریها را نمی توانند توجیه و تحلیل کنند؟ اینجا عمل و جسارت مطرح نیست؛ انگیزه و روح آن مطرح است. عشق به محبوب حقیقی،همه چیز را محو می کند و هر انگیزه ای غیرازعشق به او را می سوزاند . جز در طبقه اولیای الهی و تربیت شدگان مکتب آنان ،در کدام جنگ و نهضت ، در طول زمان و سراسر خلقت، فداکارانی مانند ایران وجود دارند. در کجا، چون مادران و پدران و همسران و خواهران و برادران و سایر بستگان اینان را سراغ دارید که پس از چند قربانی باز برای قربانی دیگر فرزندان خود پیشقدم می شوند. این مکتب قرآن و اسلام راستین است؛ و اینان فرزندان این قرآن و این مکتب هستند(22)
3-2 فقهی ؛ تکالیف الهی از دیدگاه امام دو دسته اند؛تکالیف شخصی ( خطاب شخصی) و تکالیف عمومی (قانونی).ابتدا به معیارهای این دو اصطلاح می پردازم:خطاب شخصی ویژگیها و نشانه هایی از این دست دارد:همواره روشن و جزئی است.آگاهی و توانایی مکلف برانجام و یا ترک آن شرط اساسی است.مخاطب, باید برانگیزانده شود.هر خطابی که این ویژگیها را داشته باشد،خطاب شخصی است.خطابهای قانونی و کلی با این نشانه ها شناخته می شوند: مخاطب، همه کسانی هستند که این خطاب به آنان می رسد. محدود به زمان و مکان و افراد خاصی نیست . در این گونه خطاب،توانایی و آگاهی مخاطبان شرط صدور خطاب نیست . لازم نیست همگان از این گونه خطاب برانگیزانده شوند.در یک سخن کلی می توان گفت: در خطابهای شخصی به تعداد مخاطبان,خطابی مستقل و جداگانه وجود دارد,ولی در خطابهای قانونی, خطاب یکی و مخاطبها فراوان است (23) .در امرهای قانونی و کلی هدف قانونگزاری است. طبیعی است گروهی به این قانون گردن نهند و گروهی گردن فرازی کنند. درهر صورت این گونه امر و خطاب لغو و بیهوده نخواهد بود(24) . قانون برای عالم و جاهل،تونمند وعاجز برابر است ولی دستورات شخصی وابسته به آنها می باشد .
مبنای فقهی فرهنگ جهاد همین دیدگاه اصولی امام در بحث خطابات قانونی است.بر اساس این نوآوری همه مکلف به مبارزه وجهاد در راه خدا واجرای احکام خدا هستند. همه مکلف به مبارزه با طاغوت وحکومت های غیر الهی هستند.همه باید بر اساس قدر مقدور،اهم ومهم،مصالح اسلام ومسلمین ومملکت اسلامی اقدام کنند،درغیر این صورت موآخذه خواهند شد.اگر قادر به انجام هیچ کاری نباشند معذورند نه اینکه تکلیف از آنها برداشته شود.تحقق این فرهنگ که بر آمده از خطابات عمومی الهی است،مستم شجاعت و صبوری، ایثار وپایداری ، مبارزه با نفس(جهاد اکبر)،مبارزه با رژیم های استبدادی و دیکتاتوری واستقامت در برابرقدرت های شرق وغرب است. امام این گونه می ستاید »:صلوات و سلام بر بازماندگان شجاع و صبور شهدا و بر بندگان شایسته پروردگار،سلام بر ملت عظیم الشأن ایران که همچون سدی عظیم در مقابل ابرقدرتان شرق و غرب استقامت کردند (25) شهید چمران بعد ازذکر فجایع دشمن وبیان رشادت ها و دلاورمردیهای رزمندگان اسلام در پاوه، این گونه با خدا سخن می گوید»:ای خدای بزرگ تو به من آن شجاعت رادادی که سینه سپر بلا کنم و به استقبال شهادت بروم،و آن چنان در دل توطئه گران ایجاد رعب و وحشت کنم که به محض شنیدن اسم من مثل مور ملخ بگریزند و از رودرروئی با من بپرهیزند (26) انجام این تکلیف در سایه وحدت و همبستگی ممکن است.اتحاد ازخدا گرایی ، اختلاف و نزاع از باطن خود انسان وهواهای نفسانی بوجود می آید.پیروزیها در اثر انسجام تمام قوا با نقشه واحد و فکر واحد نصیب می شود. حفظ انسجام و وحدت ضروری وتزل در این امر الهی از بزرگترین اسباب شکست و از هم پاشیدگی است.فرهنگ جهاد برآمده ازوحدت همه مردم درانقلاب و بنیانگذاری نظام جمهوری اسلامی بود. وحدت عامل همدلی ودلگرمی مجاهدان است.ن و مردان،شهری وروستائی و عشایر وخانواده ها فداکارانه مشارکت کردند. امام این گونه از آنها تجلیل می کند»: درود اولیای حق در طول تاریخ بر رزمندگان راه هدف؛ از ارتش و سپاه و بسیج و دیگر فداکاران قوای مسلح نظامی و انتظامی و عشایری و مردمی، و آفرین بر مادران و پدران متعهدی که چنین فرزندان سلحشور وعاشقی را دردامن پربرکت خود تربیت نمودند (27)
قرآن کریم یکی از ویژگی های برجسته انسان های مؤمن را حضور در عرصه رقابت سازنده و مفید معرفی می کند. مسیر مسابقه »صراط مستقیم مسافت از ملک تا ملکوت وجایزه مسابقه غفران ورضایت الهی است.مثل همه مسابقه ها اول سرعت می گیرند ، »اولئک یسارِعونَ فی الخَیرات) مؤمنون /61) سپس سبقت می جویند »فَاستَبِقُوا الخَیرات ، ) مائده/48 ) مسابقه برای طلب مغفرت و جلب رضایت خدا صورت می گیرد »سابِقُوا الی مغفرَه من ربکُم )حدید/21 (قرآن کریم مسابقه و رقابت سالم را ارج می نهند » و السابِقُونَ السابِقُونَ، اولئک المقَرَّبون (واقعه/ 10-11) و پیشگامان پیشگامند، آنها مقرّبانند! حال که انسان ناگزیر از رقابت است، بدون تردید یکی از زمینه های مسابقه جهان ، برداشتن موانع رشد و تکامل معنوی جامعه است و آن نیازمند فداکاری ، از خود گذشتگی و ایثار جان و مال و آمادگی برای استقبال از جهاد و شهادت است . انسان در میدان مبارزه حق و باطل برای دفاع از آرمان های اصیل معنوی ، که بالاترین درجه خیر و نیکی است سرعت می گیرد و برای درک شهادت و مغفرت ورحمت الهی ازهمدیگر سبقت می جوید.همه سرعت کنندگان ورقابت کنندگان راه خدا برنده هستند.این مسابقه بازنده ندارد ،کشته شود یا بکشد پیروز است » . احدی الحسنیین حضور دائمی و خستگی ناپذیرمردم درصحنه ها، و آمادگی و فداکاریهای خالصانه آنها درطول سالهای پرفرازونشیب انقلاب وهشت سال دفاع مقدس آنها را در مقابل رژیم تا دندان مسلح ومورد حمایت مستکبران و عراق مورد تایید نظامی، انسانی،امنیتی واطلاعاتی غرب وشرق وکشورهای منطقه به پیروزی رساند. حضور دائمی بود که مهر افتحار بر پیشانی ملت ایران در عرصه داخلی وبین المللی زد ولکه ننگ جنگ های ایران وروس را در قرن 19 وپیمان های ترکمانچای وگلستان را پاک کرد.

3- نقش
 

مهمترین نقش جهاد و شهادت حفظ و تقویت ارزشها ی الهی – انسانی است.در نظام توحیدی ،حاکمیت الهی ارزش است و جهاد در میادین مختلف برای تحقق آن هنجار است.منشاء ارزشها نظام باورها و منشاء هنجارها نظام ارزشها می باشد.ارزشها نگرش انسان ها را درباره خوبی، بدی، مطلوبیت وعدم مطلوبیت امور مادی و ماوراء مادی تعیین می کند.قواعد و هنجارها ناظر براعمالی هستند که برای دستیابی به آن ارزشها بکار می روند. لکن کشته شدن در راه خدا ارزش – هنجار است.از حیث اینکه لقاء الله است، ارزش می باشد و از حیث اینکه جهاد شیوه نیل به لقای خداوند است، هنجار است.ارزشها سازه های جامعه هستند )منشاءالهی داشته باشند یا انسانی(از دیدگاه جامعه شناختی نظام ارزشی جامعه اساس کنش و کارکرد جامعه را تشکیل می دهد.بدون آن جامعه را هرج مرج می گیرد.نظام ارزشی جامعه الگوهایی را بوجود می آورند که یکپارچگی اجتماعی را حفظ می کند.نظام ارزشی جامعه پاره ارزشها و ارزش های خاص را سامان می دهد(28) بنابراین جهاد وشهادت به عنوان ارزش -هنجارمنشاء همبستگی اجتماعی و شکل گیری تصور جمعی و تشکیل سرمایه اجتماعی است.جهاد حافظ ارزشهای مشترک و آنها عامل بقا و حیات جامعه هستند.جهاد خودباوری و هویت دینی و جمعی را شکل می دهد.نمادهای جهاد(شخصیت ها،مراسم،مساجد وسایر نمادها) عامل همبستگی اجتماعی هستند.

4- غایت
 

جهاد وشهادت غایات واهداف مختلف دارد؛یکم،هدف ی آن،درهم کوبیدن دستگاه ستم وبرپائی حاکمیت الله می باشد.جهاد روحیه ظلم ستیزی،عدالت طلبی،سلطه گریزی و سلطه ستیزی را در بین اقشار مختلف ،خصوصاّ جوانان ایجاد می کند. امام درتجلیل از شهیدان و رزمندگان فرمود»: با قدرت الهی دست تبهکاران داخلی و خارجی را از به میهن اسلامی قطع کردند (29) ایشان در تجلیل از شهیدان پانزده خرداد آنها را با شهدای کربلا مقایسه کرد وفرمود»: محرم چه ماه پر غائله ای،و چه ماه خونی،وچه ماه حماسه آفرینی .ماهی که دستگاه شاهنشاهی بنی امیه را درهم کوبید، وماهی که رژیم شاهنشاهی 2500 ساله جنایتکاران را درهم پیچید (30) جهاد و شهادت فرقان حق وباطل،دستگاه دیکتاتوری ونظام عدل،ایمان ونفاق است» شهادت سید مظلومان وهواخواهان قرآن در عاشورا،سر آغاززندگی جاوید اسلام وحیات ابدی قرآن کریم بود، آن شهادت مظلومانه و اسارت آل الله تخت وتاج یزیدیان را که با اسم اسلام اساس وحی را به خیال خام خود می خواستند محو کنند، برای همیشه به باد فنا سپرد وآن جریان ،سفیانیان را از صحنه تاریخ به کنار زد، این شهادت دلاورانه ملت مظلوم ایران تخت وتاج پهلویان وجریان پهلوی صفتان را که با اسم اسلام می خواستند اسلام را از صحنه خارج نمایند وافکار غرب ونشخوار آمریکا را جانشین وحی کنند،از تاریخ ایران بیرون راند.در حقیقت دستاورد 15 خرداد 42 پیروزی 22 بهمن 57 بود (31)امام قیام پانزده خرداد 42 را پرتوی از قیام عاشورا و از ثمرات بی شمار ثارالله،انقلاب اسلامی ایران را از ثمرات قیام پانزده خرداد وانقلاب اسلامی را مقدمه وقوع جنبش عظیم مستضعفان وستمدیدگان عالم برای تحقق آرمان بزرگ قرآنی وحاکمیت صالحان ومتقیان وشکست نهائی بساط مستکبران جهان دانسته واز قدرت الهی بعید نمی داند که »آفاق را به جلوه الهی ولی الله الاعظم صاحب العصر ارواحنا له الفداء روشن فرماید وپرچم توحید وعدالت الهی رادر عالم بر فراز کاخ های سپید وسرخ مراکز ظلم والحادوشرک به اهتزاز در آورد »وما ذلک علی الله بعزیز) ابراهیم: 20) (32)
دوم،حفظ نظام اسلامی و تقویت» مکتب اخلاص و ایثار، جمهوری اسلامی را بیمه کرد (33)جهاد و شهادت دوعنصردر حفظ، تداوم و تقویت مکتب حیات بخش اسلام در طول تاریخ بوده است.درکلام منسوب به سید الشهدا(ع) آمده »:ان کان دین محمد لا یبقی الا بقتلی فیاسیوف خذینی اگر دین خدا باقی نمی ماند مگربا کشته شدن من،پس ای شمشیرها مرا دریابید.امام فرق مکتب اسلام با مکتبهای انحرافی و الحادی را ، شهادت طلبی و شهادت می داند. خداوند دین را هم توسط فاجران وهم مومنان تایید و تقویت می کند، در حدیث است که »لَا یزَالُ یؤید هذَا الدینُ بِالرَجلِ الفاجر با مردهای فاجر- به اراده خدا- این دین ما تأیید می شود. محمد رضا مرد فاجر، خواهی نخواهی این دین به واسطه او تأیید شد؛ برای اینکه هر چه ظلم بیشتر باشد و هر چه ستمکاری بیشتر باشد، دین عدل بیشتر تأیید می شود.دین عدل با اعمال ظالمانه ظالم تأیید می شود. دین موسی با طغیان فرعون تأیید شد. دین رسول اکرم با طغیان ابو سفیان تأیید شد. دین اسلام با طغیان،عصیان،جور و ستم محمد رضا تأیید شد. دین خدا توسط مومنان هم تأیید می شود .این انقلاب و نهضت باید زنده بماند. زنده ماندنش به این خونریزیها و شهادت ها است . در عین حال امام کشتن انسان ها توسط جابران را نشانه ناتوانی و بی.دلیل اینکه عمل - منطقی آنان می داند(34) ظالم دین را تایید ،قیام حق طلبان برای مبارزه با ظلم است.حهاد در راه خدا قیام عدالت خواهانه ،آزادی طلبانه و استقلال جویانه در مقابل ظلم،استبداد و وابستگی است.این نوع قیام عامل هواخواهی ،جوشش و شکل حرکت اجتماعی وهمبستگی اجتماعی و روح جمعی در مقابل ظالمان،مستبدان است.
سوم،عامل تربیت ،جهاد و شهادت مجموعه ای از باورها،ارزش ها و رفتارها است،مجاهد قائل به ما بعد این عالم طبیعت، عالمهای بالاتر و نورانیتر از این عالم است. مؤمن در این عالم در زند ان است، و بعد از شهادت از زندان بیرون می رود.به همین دلیل طالب شهادت است.آنهایی که به خدا اعتقاد ندارند،آنها از شهادت می ترسند. شاگردان مکتب توحید از شهادت نمی هراسد(35).جهاد و شهادت ، منشأ تربیت انسان مجاهد وشهید است. پویندگی وجاودانگی او است .حقیقت وجود او را تبیین و تفسیر می کند .در فرهنگ جهاد جبهه های جنگ دانشگاه انسان سازی تلقی می شود،نه هدر دادن جان. میادین نبرد عرصه معرفت نفس و عبودیت در برابر حضرت حق می گردد.سنگرهای مبارزه تبدیل به محراب ومسجد می شود . مجاهد» و ما خَلَقت الجِنَّ و الانس الاَّ لیعبدونِ (ذاریات/56) را تفسیر کرده وعینیت می بخشد »عبودیت نهایت و اوج تکامل انسان و قرب او به خدا است ) مکارم،22/387) انسان پس از گذراز گردنه های صعب العبور ،به محضر حضرت حق بارمی یابد و مشمول عنایت خاص او می شود .شهید و مجاهد این راه را در یک لحظه طی می کند. برخی،بسان عنکبوت خود را در تارهایی که می بافند،زندانی می کنندو پیوسته کاخ های خیالی خود را برای صید موجودات ضعیف زینت می بخشند ، غافل از آنکه سست ترین خانه ها ، خانه عنکبوت است)عنکبوت/41 (اینان زندانی خویش اند. طبیعت،جامعه و تاریخ را در قالب ذهن ناتوان خویش تفسیر می کنند . اهل هجرت، حرکت ، سازندگی ، ارتباط با مردم و مشاهده حقایق عالم نیستند . اما گروهی از انسان ها ، اهل حرکت و هجرتند و لحظه ای آرام نمی گیرند و ایستایی و ست را موجب مرگ و خواری می دانند. سرود :
»ما زنده از آنیم که آرام نگیریم موجیم که آرامش ما در عدم ماست
سرمی دهند.امام به ملت و رزمندگان ایران،وعصری که در آن قرار گرفته افتخار می کند وبه اخلاص آنها غبطه می خورد.اخلاص وتزکیه نفس را مهمترین وجه تمایز آنها با دشمن تلقی کرده،آنان را برندگان و دیگران را ماندگان از این غافله می شمارد.امام ملت ایران را در دنیا بی نظیر ارزیابی می نماید(36)قسم نامه شهید دکتر چمران روشنگر فرهنگ جهاد و شهادت است که،بعد از آزادسازی پاوه می سراید.از این زاویه همه چیزمقدس می گردد و مصداق »ما رایت الا جمیلاّ می شود و نشان دهنده اوج تربیت و تزکیه نفس است:
»قسم به پاوه و مقاومت بی نظیرش،و اراده آهنینش،و شهیدان خونین کفنش. قسم به کردستان و کوه های بلندش ودره های عمیقش،به درد وحرمانش، به مردم فداکار و با وفایش.قسم به ایران وتاریخ پر افتخارش.قسم به اسلام ورسالت مقدس خدائی وجاودانیش.قسم به امام امت،و فرمان منقلب کننده(فرمان امام برای آزادسازی پاوه ) و معجزه آفرینش،قسم به اراده آهنینش و ایمانش و عرفانش.قسم به فریاد الله اکبر پاسداران. قسم به عرق جبین رزمندگان در زیر آفتاب سوزان . قسم به سنگریزه های کوههای بلند که از زیر پای تکاوران مهاجم فرو می ریزد . قسم به گلوله سوزان ، قسم به جسارت و فداکاری. قسم به فریاد رعد آسای دلیران. قسم به هجوم صاعقه وار رزمندگان. قسم به ضجه کودکان معصوم. قسم به درد سوزان رزمندگان مجروح. قسم به خون شهیدان. قسم به اشک یتیمان. قسم به آه بیوه ن. قسم به خون. قسم به شرف. قسم به شهادت . قسم به انقلاب. قسم به رسالت. قسم به خدا.که تا آخرین قطره خون خود علیه دشمنان داخلی و خارجی می جنگیم و از انقلاب مقدس اسلامی ایران و استقلال این آب و خاک پاسداری می کنیم،و تا استقرار حکومت حق وعدل در سرتاسرعالم وتا نابودی کامل طاغوتها وشیطانها دست از مبارزه بر نمی داریم و خدای بزرگ برآنچه می گوییم شهید وشاهد است(37)

5- چالش ها وآسیب شناسی
 

فرهنگ جهاد و شهادت مثل همه فرهنگها دارای چالش ها وآفات و آسیب می باشد:
1-5 چالش ها،ناشی از مسائل اجتماعی هستند و به شرایطی اطلاق می گردد که قابلیت تبدیل شدن به فرصت و تهدید را دارد .به دو مورد از چالش های فرهنگ ایثار و شهادت اشاره می شود:
1-1-5 تغییرات نسلی، و افزایش جمعیت جوان یک چالش است .اگر نهادهای تعلیم و تربیت و رسانه ها به توانند فرهنک ایثار و شهادت را به شیوه صحیح به نسلهای بعدی انتقال دهند و در وجود آنها نهادینه نمایند به فرصت تبدیل می شود.اگر فرایند تربیت ،اجتماعی شدن و فرهنگ پذیری صحیح صورت نگیرد،شکاف های نسلی تبدیل به شکاف نسلی ،نه تنها تهدید بلکه آسیب می گردد.حال چند سوال مطرح می شود:آیا نهادهای تعلیم و تربیت فرهنک ایثار و شهادت را انتقال می دهند؟ آیا عملکرد مسئولین متناسب فرهنگ ایثار وشهادت است؟ آیا تفکر ایثار و شهادت در قاموس فکری فعلی جامعه جایگاهی دارد؟.ظاهرا گذر زمان فرسایش گر است.
2-1-5 جهانی شدن،پنج بر داشت از جهانی شدن وجود دارد:یکم؛جهانی شدن به معنی بین المللی شدن 5 و صفتی برای توصیف روابط برون مرزی کشورها و توسعه مبادلات بین المللی و وابستگی متقابل، دوم؛آزادسازی 6 و فرایند برداشته شدن محدودیت ها و بوجود آوردن اقتصاد جهانی آزاد و بدون مرز و یکپارچگی اقتصادی بین المللی،سوم؛به معنی جهان گستری 7 و ادغام فرهنگ های روی زمین در یک فرهنک انسان گرایی 8،چهارم؛به معنی غربی شدن 9 و غربی کردن و یا نوگرایی 10 به شکل غربی، پنجم؛به معنی قلمروزدایی 11 و تجدید شکل بندی جغرافیایی،به طوری که فضای اجتماعی برحسب سرزمین،فاصله های ارضی و مرزهای سرزمینی شناسایی نمی شود (38) دیدگاه دوم،سوم وچهارم آسیب است، اما اول و خصوصا پنجم چالش است.در صورتی که فرهنگ ایثار و شهادت درست ساماندهی و الگومند گردد وبا شیوه های صحیح به نسلها منتقل یابد، به دلیل اینکه بر اساس فطرت انسان و کمال جویانه است در مواجه با فرهنگ های دیگر پیروز میدان خواهد بود.بنابراین جهانی شدن فرصت می باشد.در غیر این صورت جهانی شدن تهدید است.
2-2-5 آسیب شناسی ،آسیب در علوم انسانی به شر ایط بیمارگون ونا بهنجار ارزشی،اجتماعی،اقتصادی وی اطلاق می گردد که مانع جدی در سر راه تحول و تعالی جامعه است (39 ).آسیب شناسی ،شناخت دلائل و عوامل شرایط بیمارگون و نابهنجار،مطالعه شرایط درمان و پیشگیری و بهسازی و یا رفع آن آسیب ها می باشد.در زیر به برخی از مهمترین آنها اشاره می کنیم:
1-2-5 نفس گرایی؛نفس گرایی سه مظهر می تواند داشته باشد.این سه به طور دائم دامن گیر انسان است. اگر غالب شدند،همه چیز فراموش می گردد:یکم، غفلت ؛غفلت باعث گمراهی از هدف و راه مستقیم است.غفلت انسان را به ترک بندگی الهی وبی توجهی به مفاسد اجتماعی و ی می کشاند.غفلت بصیرت را ازانسان می گیرد وسهو ونسیان ومشغولیت از اهداف و آرمان ها را در پی دارد(40). امام پس از فتح خرمشهر به رزمندگان هشدار می دهد »هان ای فرزندان قرآن کریم ونیروهای ارتش و سپاهی و بسیج و ژاندارمری و شهربانی وکمیته ها وعشایرونیروهای مردمی داوطلب وملت عزیز، هوشیار باشید که پیروزیها هرچند عظیم وحیرت انگیز است شما را از یاد خداوند که نصر و فتح در دست اوست غافل نکند وغرور و فتح شما را به خود جلب نکند؛ که این آفتی بزرگ و دامی خطرناک است که با وسوسه شیطان به سراغ آدم می آید و برای اولاد آدم تباهی می آورد. و من با آنکه به همه شما اطمینان تعهد به اسلام دارم، لکن از تذکر، که برای مؤمنان نفع دارد، باید غفلت نکنم) صحیفه امام ج 16 ص 258 ) غفلت انسان را به تباهی می کشد و بی تردید از قدرت او می کاهد. انسان غافل ارزیابی صحیحی از قدرت خود و دیگران ندارد،حتی ممکن است توهم قدرتمندی خود وضعف دیگری داشته باشد. دوم، ترس نفس؛ امام علی (ع) فرمود»: ترس آفت است(41)دو چیز به لحاظ روانشناختی می تواند مانع حرکت انسان به سوی آرمان های خویش باشد.منشاء،هردوبه ترس نفس بر می گردد. انسان گاه در اثر ترس از گرسنه ماندن وفشارهای اقتصادی و مالی و ترس از مرگ و یا در اثر ترس از کشته شدن ،دست ازآرمان ها و خواسته های خود بر می دارد .اما اگر انسان به هدف وآرمان خود ایمان داشته باشدوازکشته شدن هراس نداشته باشد،کشته شدن راه لاک شدن نداند،بلکه رسیدن به کمال و قرب الهی بداند،به هر قیمتی به راه خود ادامه خواهد داد. امام در 21 شهریور 1357 خطاب به ملت ایران،شهادت را بزرگترین معامله با خدا می داند.خود آرزوی شهادت وکشته شدن می کند.بشارت به سقوط رژیم می دهد و توصیه می کند از کشته شدن نهراسید ومغازه ها وکسب وکار خود را برای تسریع در سقوط رژیم تعطیل کنید ».در تقویت روحیه وایمان کسانی که ضعیفند بکوشید که روزی دست خداست.چند روز تعطیل کسب وکار برای رضای خدا کسی را از گرسنگی نمی کشد،عزت وثروت دست خداست .از مرگ نهراسید که حیات وممات به دست خداست.تعطیل را ادامه دهید که فرج نزدیک است (42) سوم،حب نفس وخودخواهی؛ اساسا دو نوع حب بیشتر نیست،حب الله و حب النفس .حب خدا نیکوکاری،تعهد و تقوی، صبوری، توکل، عدالت و مجاهده در راه خدا را در بر دارد وحب نفس فساد و افساد،اسراف و استکبار را در پی دارد(43) امام تنها راه اصلاح دو جهان را قیام ، برای خدا می شمارد.قیام برای خدا ابراهیم را به مقام خلیل الرحمن، موسی را به میقات محبوب رساند و به مقام صعق و صحو و خاتم النبیین- صلی اللَّه علیه وآله -را به مقام قاب قوسین أو أدنی رساند وبر دشمنانشان پیروز کرد.خودخواهی و ترک قیام برای خدا ما را به این روزگار سیاه رسانده و همه جهانیان را بر ما چیره کرده و کشورهای اسلامی را زیر نفوذ دیگران درآورده است. قیام برای منافع شخصی، روح وحدت و برادری را در ملت اسلامی خفه کرده است. قیام برای نفس عامل تمام مفاسد عقیدتی، اخلاقی،اجتماعی،ی وعلمی است (44)
2-2-5 مصلحت گرائی پراگماتیستی؛ مصلحت در متن اندیشه دینی قرار دارد، اما مصلحت پراگماتیستی با اندیشه های امام منافات دارد.پراگماتیسم درزبان فارسی به عبارات مختلف مانند؛ عمل گرایی،مصلحت گرایی،مصلحت اندیشی ومکتب اصالت عمل ترجمه شده است .دراین دیدگاه نتایج عملی معیار »حقیقت است. برخلاف خرد گرایی حقیقت به »مطابقت با واقع تفسیرنمی شود؛بلکه حقیقت چیزی است که نتیجه ایعملی ورضایت بخش در پی داشته باشد.بنابراین حقیقت نه یک چیز عینی مطلق وثابت بلکه درگرو شرایط زمان ومکان خواهد بود .سودمندی ونتیجه بخشی معیار صحت ودرستی تصمیمات و اعمال تلقی می گردد. دواصل اساسی پراگماتیسم عبارتند از:اصل پراگماتیک : این اصل رابطه علیت را معلول عادت ذهنی ما می داند.معتقد است،طبیعت از عنصر تصادف محض تبعیت می کند.این تصور ما است که به اشیا قانونمندی می بخشد.به عقیده پیرس معنای یک مفهوم عبارت است از ،پیامدها وآثاری که آن مفهوم در پی دارد. اصل حقیقت: ویلیام جیمز اصل پراگماتیک پیرس که یک روش بود به نظریه حقیقت مبدل ساخت.پیرس تاکید کرد که »طبیعت، اعتبار خویش را مدیون ما است جیمز تاکید کرد که پس ، حقیقت آن چیزی است که اعتقاد به آن برای ما مفیدتر وبهتر است.تصورات وتجارب ما تا آنجا حقیقی هستند که ما را دررسیدن به نتایج مطلوب یاری رسانند(45) در مصلحت گرایی پراتیک جهاد و شهادت بی معنی و بیهوده است. مصلحت در اندیشه دینی ،مصلحت برای تکلیف است و در اندیشه پراتیک تکلیف برای مصلحت است. تکلیف در دین به معنای موظف بودن در مقابل تعالیم الهی و تبعیت کردن از اوامر و نواهی پرودگار است. مکلف انسانی است که طالب طلب الهی)امر و نهی) می باشد »خواست خدا هرچه هست ما در مقابل آن خاضعیم وما تابع امرخدائیم(46) پراگماتیست باور،ارزش و رفتار خاص دارد،خود یک حوزه فرهنگی است ویک آفت ،مانع و رقیب جدی برای فرهنگ جهاد و شهادت می باشد.
3-2-5 بی توجهی به اصحاب جهاد و شهادت ؟!

6- بحث و نتیجه
 

جهاد و شهادت یک فرهنگ است،نه یک رفتار مقطعی.این فرهنگ یک فرق اساسی با سایر فرهنگ ها دارد ،آن وجود عنصر انگیزه الهی نهفته در آن است.مثل همه فرهنگ ها دارای پایه های اعتقادی،انسان شناختی، ارزشی، معرفتی،رفتاری وآثار تمدنی است،اما این مفاهیم را نمی توان به عبارات تیلور در تعریف فرهنگ تقلیل داد.فرهنگ جهاد محصول جهان شناسی،انسان شناسی،نظریه فقهی و غایت شناسی خاصی می باشد. جهان شناسی فرهنگ جهاد جهان بینی توحیدی» ازاوئی و به سوی اوئی است.در این جهان بینی است که انسان سرود» الهی هبنی کمال الانقطاع الیک و .می خواند .جان باختن ، از خود گذشتن در این جهان بینی مفهوم پیدا می کند.این مفاهیم در جهان بینی های مادی یا دروغ است یاجهل انسان دارای دو نوع گرایش فطری متعالی و گرایشات غریزی سفلی است. تجلی و فعلیت گرایشات فطری و تمایلات نفسانی انسان در اثر تعلیم و تربیت ورود به صراط مستقیم و انحراف به بی راهه های »ضالین و مغضوب علیهم نتیجه می دهد . فطرت انسان را در راه حق خواهی وحقیقت جویی قرارمی دهد.انسان راه وصول به خیرمطلق را از طریق فطرت می پیماید. تعلیمات قرآن،انبیاء و اولیا در او جلوه می کند. خودبینی و خود خواهی انسان را از حق روی گردان می کند.
امام خطابات شرعی را به خطابات قانونی و خطابات شخصی تقسیم می کند. فعلیت یافتن دومی مشروط به شرایطی مثل علم،قدرت به طور کلی مشمول موارد حدیث رفع قلم است ،اما خطابات قانونی به هیچ شرطی مشروط نیست. همه مکلف به انجام آن هستند و اگر نتوانستند معذورند نه بدون تکلیف .امام مبارزه با ظلم و طاغوت وتلاش برای اجرای احکام الهی را از خطابات قانونی می داند .از نگاه فقهی فرهنگ جهاد،فرهنگ ایفای تکلیف است.این تکلیف دو جهت سلبی و ایجابی دارد .از جهت سلبی مبارزه با انحرافات فکری، ظلم،فساد اجتماعی، ی،اقتصادی و.داخلی ومبارزه با دخالت ها و تهاجم بیگانگان در امور داخلی،مرزهای عقیدتی،فرهنگی و جغرافیایی است و از جهت ایجابی مجاهده برای تاسیس حاکمیت الله و اجرای احکام الهی می باشد.از نظر جهان شناختی تجلی توحید در وجود فرد و جامعه می باشد .از لحاظ انسان شناختی میادین جهاد عرصه ظهور فطرت اصیل انسان است. هستی شناسی ،انسان شناسی و ارزش شناسی و نظریه فقهی امام هماهنگ است.در یک جامعه توحیدی - اسلامی با تحقق این فرایند معرفتی - تربیتی،نشاط و همبستگی اجتماعی برای تحقق آرمانهای الهی شکل می گیرد.سرعت و سبقت به سوی خیر بدون حسد و تنازع در وجود انسان ها نهادینه می گردد و یک تصور مشترک و یک روح جمعی »سرمایه اجتماعی که یک نوع ثروت نامحسوس اجتماعی است،تولید می شود.با تراکم وآزاد شدن این انرژی اصلاح و انقلاب، تاسیس نظام ی،توسعه وتعالی)ی–اجتماعی-فرهنگی -اقتصادی( و امنیت روانی و اجتماعی در سطوح مختلف داخلی، منطقه ای و بین المللی به تصدیق می رسد.این سرمایه از یک سو ریشه در باورها و ارزشهای مردم ،از سوی دیگر ریشه در هنجارهای برآمده از آن باورها و از سوی سوم ریشه در شرایط اجتماعی و ی دارد. دانش سرمایه اجتماعی که امام از طریق فرهنگ جهاد تولید می کند از دیالوگ ذهن و عین مشخص بوجود می آید و زمینه های رشد دنیا و آخرت و جامعه را تامین می نماید.اخلاص،تقوا وایمان را دروجود مردم نهادینه می کند. همبستگی اجتماعی،اعتماد اجتماعی و مشارکت اجتماعی و ی بوجود می آورد.امید،نشاط وخودباوری را به رگ های اعضای جامعه تزریق می کند. با خود خواهی،مفاسد اجتماعی ونظام های طاغوتی به مبارزه بر می خیزد .در پی حصول این معرفت است که جامعه »توبه کنندگان،عبادت کنندگان،سیاحت کنندگان،رکوع کنندگان،سجده کنندگان، آمران به معروف،نهی کنندگان ازمنکرو حافظان حدود الهی شکل می گیرد (سوره توبه111 ( این سرمایه اجتماعی ،یک سرمایه اجتماعی متعالیه است.به دلیل این که منافع دنیا و آخرت انسان را تامین می کند در مقابل سرمایه اجتماعی رایج در کشورهای غربی که از نوع متدانیه است ، برای این که فقط به منافع مادی می پردازد.این فرهنگ با دو چالش جهانی شدن وتغییرات نسلی و با دو آسیب نفس گرایی و مصلحت گرایی پراتیک مواجه است.امام توانست مجموعه باور

صدای ما را از بهشت می شنوید/12

عکس / مزارِ شهیدمالک اشتر»

مشاهده نام درخشانِ این سردارِ دشمن شکنِ حضرت حیدر(صلوات الله علیه) در قلب بزرگ ترین گارِ شهدای جهان اسلام بسیار تاثرگذار و تکان دهنده است .

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق ، پرسه زدن های گاه و بی گاه خبرنگار مشرق در بهشت زهرای تهران ، همواره پربرکت و خیر بوده است. گلستانی که در آن سی هزار گلِ سرسبد آفرینش به امانت سپرده شده اند ، باید هم گنجینه ای باشد از لطایف و ظرایف . روحمان با یادشان شاد.
در بهشت زهرای تهران ، تنها یک شهید با نام مالک اشتر» وجود دارد. شاید بتوان ادعا کرد که در گار شهدای سراسر کشور نیز تنها همین شهید عزیز به چنین نام شریف و گرانسنگی مفتخر است. گرچه حضرت مالک اشتر»(علیه السلام) از جایگاه و شرفی منحصربفرد در میان رجالِ شیعه برخوردار است اما نام گذاری فرزندان به نام ایشان امری بسیار نامتعارف است . اما حالا ، مشاهده ی نام درخشانِ این سردارِ دشمن شکنِ حضرت حیدر(صلوات الله علیه)  در قلب بزرگ ترین گارِ شهدای جهان اسلام بسیار تاثرگذار و تکان دهنده است . آفرین به آن پدر و مادری که خلوصِ تشیعِ و محبت خود را این گونه به ساحت مولایشان اظهار کردند و مرحبا بر این فرزندِ شیرپاک خورده که حرمت و عزت این نام را با خون خود به اثبات رساند.
شفاعتش در روز نصیبمان باد



شهید مالک اشتر آذری
متولد 1348
پرگشوده در 1366
منطقه ی عملیاتی ماووت»
بهشت زهرا(صلوات الله علیها) - قطعه29 - ردیف 150 - شماره16

سَلَامٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَیَوْمَ یَمُوتُ وَیَوْمَ یُبْعَثُ حَیًّا


مجاهدت و مقاومت دلاورمردان ارتش جمهوری اسلامی در برابر تعدی آشکار دشمن بعثی به ایران‌زمین، ساعاتی بعد از نخستین حمله هوایی دشمن آغاز شد.

نگاهی به رشادت های دلاورمردان ارتش در هشت سال دفاع مقدس

به گزارش گروه رسانه های

خبرگزاری تسنیم ، مجاهدت و مقاومت دلاورمردان ارتش جمهوری اسلامی در برابر تعدی آشکار دشمن بعثی به ایران زمین، ساعاتی بعد از نخستین حمله هوایی دشمن آغاز شد. روز 31 شهریورماه سال 1359، نیروی هوایی عراق، با حمله به فرودگاه‌ها و مراکز نظامی و غیرنظامی ایران، جنگ تحمیلی را رسماً آغاز کرد. رژیم بعث مدعی بود که در این حمله بیشتر پایگاه‌ها و باندهای پرواز ایران را از بین برده و ارتش ایران عملاً فاقد نیروی هوایی شده است. اما کمتر از 20 ساعت بعد، 140 فروند هواپیمای جنگنده نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران در آسمان بغداد ظاهر شد و مراکز حساس نظامی دشمن را به چنان جهنمی مبدل کرد که صدام، در یک هذیان‌گویی آشکار، مدعی پرواز هواپیماهای جنگنده از سوریه شد. حمله برق‌آسای سلحشوران نیروی هوایی ایران و عبور آنها از دیوارهای ضدهوایی مجهز به موشک‌های سام»، نشان داد که با وجود برخی مشکلات و نوپا بودن نهال انقلاب اسلامی، ارتش مکتبی برخاسته از متن مردم، می‌تواند در کمترین مدت، پاسخی دندان شکن به دشمن م بدهد. حدود سه ماه بعد، در 7 آذرماه سال 1359، نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران، در حمله‌ای جانانه، نیروی دریای مان بعثی را نابود کرد و باعث ناامیدی کامل دشمن از عملیات دریایی، تا پایان جنگ تحمیلی شد. از آن پس، نیروهای جان برکف ارتش جمهوری اسلامی ایران، در کنار سلحشوران سپاه و بسیج، طی عملیات‌ متعدد، ضرباتی سخت و خردکننده بر دشمن وارد کردند. بدون تردید، نقش ارتش جمهوری اسلامی ایران در سال‌های پرالتهاب جنگ تحمیلی و روزهای پایداری و مقاومت، مثال زدنی و انکارناپذیر است.

حضور در عملیات متعدد سرنوشت‌ساز

با وجود شرایط خاص روزهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی و انسجام نداشتن نیروهای نظامی کشور، سربازان جان بر کف ارتش جمهوری اسلامی ایران توانستند، در عملیات‌ مختلف زمینی نیز ضربات سنگینی به مان وارد کنند. پایداری یگان‌هایی از لشکر 21 حمزه و گردان تانک لشکر 77 ثامن‌الائمه(ع) در برابر دو لشکر تا بن دندان مسلح دشمن بعثی، در منطقه پل نادری»، مانع از اشغال این منطقه توسط دشمن شد. در همان روزها، واحدهایی از نیروهای ارتش توانستند سربازان م را از قصر شیرین عقب برانند و این شهر را از دشمن پس بگیرند. با این حال تا مهرماه سال 1360، هنوز بخش‌هایی از خاک ایران در اشغال دشمن بود. روز پنجم مهرماه سال  1360، نیروهای ارتش جمهوری اسلامی ایران، در کنار رزمندگان سپاه پاسداران و بسیج، حماسه‌ای جاودانه را رقم زدند و با شکست حصر آبادان، ضربه‌ای محکم به مواضع دشمن وارد آوردند. حملات سربازان ایران، چنان سخت و غافلگیرانه بود که 3 لشکر زرهی دشمن، شامل 8 تیپ مکانیزه، به طور کامل منهدم و 160 دستگاه تانک و نفربر، 150 دستگاه خودرو، 30 دستگاه بولدوزر و مقادیر زیادی سلاح سبک و سنگین، به غنیمت گرفته شد. در عملیات پیروزمندانه سربازان دلیر ایران، دشمن م با دادن 2 هزار کشته و زخمی و 1800 اسیر، ناچار به عقب نشینی شد. به این ترتیب، 150 کیلومتر مربع از خاک کشورمان، از لوث وجود دشمن پاک شد.

این نخستین عملیاتی بود که در آن، جان برکفان ارتش جمهوری اسلامی ایران با رزمندگان سپاه و بسیج، در هماهنگی کامل بودند. برکناری بنی‌صدر از فرماندهی کل قوا، نقش مهمی در این موفقیت داشت. دو ماه بعد، در آذرماه سال 1360، این وحدت و همبستگی، ثمری دیگر داد و در عملیات طریق‌القدس، شهر قهرمان‌پرور بستان پس از 427 روز اشغال، آزاد شد. روزهای نخست فروردین ماه سال 1361، مقدمات عملیات بزرگ بیت‌المقدس برای آزادسازی خرمشهر از دست مان عراقی، فراهم شد و عملیات ظفرمندانه فتح‌المبین، با همکاری نیروهای ارتش جمهوری اسلامی و سپاه پاسداران در سه مرحله به اجرا درآمد. طی این عملیات، جاده دهلران، دشت‌عباس، عین خوش و مناطق دشت چنانه و زمین‌های سرخه، آزاد و شهرها و مناطق دزفول، شوش، اندیمشک، پایگاه چهارم شکاری، جاده سراسری اندیمشک – اهواز و صدها روستای این منطقه از زیر آتش دشمن خارج شد. حاصل تجارب ارزشمند این عملیات، تشکیل قرارگاه عملیاتی مشترک سپاه و ارتش(قرارگاه کربلا) بود که نقشی محوری در عملیات بیت‌المقدس و آزادسازی خرمشهر ایفا کرد؛ عملیاتی که با رمز یا علی بن ابیطالب(ع)» آغاز شد. طی این عملیات بزرگ و غرورانگیز، شهرهای خرمشهر و هویزه آزاد شدند و دشمن با دادن 16 هزار و 500 کشته و 19 هزار اسیر، از سرزمین ایران بیرون رانده شد. پس از آن، دلاورمردان ارتش و سپاه پاسداران، با تعقیب دشمن و تداوم عملیات نظامی، دست به طراحی عملیات رمضان زدند؛ عملیاتی که این بار در داخل خاک دشمن و در پاسخ به تهاجم ناجوانمردانه به مرزهای ایران، اجرا شد. ارتش جمهوری اسلامی ایران در این عملیات نیز حضوری مقتدرانه و فعال داشت. عملیات‌ ثارا.» در منطقه عملیاتی قصرشیرین، حسین‌بن‌علی(ع)» در منطقه عملیاتی میمک، محرم» در منطقه عملیاتی موسیان و ده‌ها عملیات مشترک درون مرزی و برون مرزی، با همکاری ارتش و سپاه با موفقیت اجرا شد.

عملیات زنجیره‌ای ظفر

والفجر 8» یکی از بزرگ ترین و تأثیرگذارترین عملیات‌ رزمندگان سلحشور ایرانی، طی جنگ تحمیلی 8 ساله محسوب می‌شود. برای اجرای این عملیات مهم، ارتش جمهوری اسلامی ایران، مانند سپاه پاسداران، دست به طراحی سلسله‌ عملیات‌ ظفر» زد. عملیات ظفر یک» در منطقه مجنون، ظفر 2» در منطقه پنجوین، ظفر 3» در منطقه شمال غرب و ظفر 4» در منطقه فکه، توسط نیروهای جان برکف ارتش جمهوری اسلامی ایران طراحی و اجرا شد. پس از انجام این چند عملیات، ارتش جمهوری اسلامی ایران و سپاه پاسداران عملیات ایذایی ام الرصاص» را به صورت مشترک و برای فریب دشمن انجام دادند. سرانجام، با اجرای عملیات والفجر 8» در ساعت 22 روز 20 بهمن‌ماه سال 1364، رزمندگان شجاع ایران با عبور از رود خروشان اروند، شهر راهبردی فاو را تسخیر کردند و ضربه ای کاری به نیروهای دشمن وارد آوردند.

یادی از شیر صحرا

طی دوران هشت سال دفاع مقدس، دلاورمردان ارتش جمهوری اسلامی ایران، شهدای گرانقدری را در راه پاسداری از میهن اسلامی تقدیم کردند؛ بزرگانی که زندگی و مجاهدت‌های هر کدام از آنها، الگویی ناب و نیکو برای جوانان امروز است. سرلشکر شهید حسن آبشناسان یکی از این قهرمانان نام‌آور بود؛ فرمانده قرارگاه حمزه سیدالشهدا، فرمانده لشکر 23 نیروهای ویژه هوابرد ارتش جمهوری اسلامی ایران، استاد آموزشی جنگ‌های چریکی و نامنظم و طراح و مجری عملیات قادر». شهید آبشناسان فرمانده‌ای بود که نامش لرزه بر اندام مان بعثی می‌انداخت. او افسری با ایمان، منضبط، ورزیده، باهوش و شجاع بود. شهید آبشناسان که استاد دوره‌های تکاوری و رنجر محسوب می‌شد، در اوایل جنگ مسئولیت آموزش نیروهای جوان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را برعهده داشت. حضور او در کنار رزمندگان و سخنان سرشار از هیجان و انرژی‌اش، سختی‌های نبرد را برای سربازان آسان می‌کرد. شهید آبشناسان در میان اهالی منطقه دشت عباس، به شیر صحرا» معروف بود. رشادت‌ها و دلاورمردی‌های او، صفحاتی زرین در تاریخ ارتش جمهوری اسلامی ایران بر جای نهاد. بی‌تردید، شهید آبشناسان یکی از مهم ترین و محکم‌ترین حلقه‌های اتصال میان ارتش و سپاه پاسداران بود. او به نیروهای مردمی اعتقاد فراوانی داشت. ماجرای رویارویی او با ژنرال عبدالحمید، فرمانده مورد علاقه صدام، در دشت عباس، یکی از غرورانگیزترین وقایع دوران جنگ تحمیلی است. شهید آبشناسان در نبردی نابرابر، دو لشکر گارد ریاست جمهوری عراق را که دوره‌های کماندویی ویژه دیده بودند، به دام انداخت و پس از وارد آوردن تلفات سنگین به آنها، تعداد زیادی از مان و از جمله، ژنرال عبدالحمید را به اسارت درآورد. شهید آبشناسان، امیر سرافراز ارتش اسلام، سرانجام در منطقه سرسول کلاشین» عراق، در اثر اصابت ترکش موشک‌های دشمن، به شهادت رسید.

به یاد صیاد دل‌ها

برای کسانی که با رویدادهای جنگ تحمیلی و رشادت‌های فرزندان این مرز و بوم در آن روزهای پرالتهاب آشنایی دارند، بدون ‌تردید نام شهید سپهبد علی صیاد شیرازی، نامی آشنا و پرجاذبه است؛ دارنده نشان درجه یک فتح، دوست و همراه شهید چمران در منطقه عملیاتی غرب، مؤسس قرارگاه حمزه سیدالشهدا، فرمانده نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران، نماینده رهبری در شورای عالی دفاع، طراح عملیات پیروزمندانه مرصاد و جانشین رئیس ستاد کل نیروهای مسلح. شهید صیاد شیرازی برای آنان که او را می‌شناختند، اسوه رشادت و ایمان بود. شهید صیاد شیرازی از جمله افسرانی بود که در دوران پر فراز و فرود انقلاب اسلامی، در کنار مردم ایستاد. او مدافع انقلاب و دوستدار راستین امام(ره) بود. شهید صیاد شیرازی در طراحی عملیات سرنوشت‌ساز جنگ تحمیلی، مانند طریق القدس، فتح‌المبین، بیت‌المقدس، رمضان، مسلم‌بن‌عقیل، مطلع‌الفجر، محرم، والفجر یک تا 9، خیبر، بدر و قادر، حضوری تأثیرگذار داشت. این سردار رشید ارتش اسلام، سرانجام در بامداد روز 21 فروردین‌ماه سال 1378، به دست منافقین کوردل به شهادت رسید.

منبع:خراسان

انتهای پیام/


 

 


فرمانده سپاه قمربنی‌هاشم(ع) گفت: شهید صیاد شیرازی عامل وحدت ارتش و سپاه در دوران دفاع مقدس بود.

صیاد شیرازی

سردار رضا محمدسلیمانی افزود: امیر سپهبد علی صیاد شیرازی یکی از امرای بسیجی و نمونه و در واقع مالک اشتر دوران جنگ بود. ویژگی‌های منحصر به فرد ایشان در زندگی فردی و اجتماعی به عنوان یک الگو در ابعاد عملی و نظری مطرح شده است.

وی یادآور شد: شهید صیاد شیرازی با قلب خود فرماندهی می‌کرد و با اخلاق، گفتار و حرکات خود نقش قابل توجهی در سیر تکاملی رفتار جوانان عاشق ولایت و انقلاب در عرصه دفاع مقدس داشت.

سردار محمدسلیمانی ادامه داد: شهید صیاد شیرازی نمونه بارز یک انسان مخلص و فداکار بود و رفتار و گفتارش در همه صحنه‌ها به عنوان یک مدیر ممتاز سرمشق همگان بود. در زمینه ارتباط با زیرمجموعه نیز بسیار دقیق و مشفقانه عمل می‌کرد به طوری که هر کسی در اولین برخورد با ایشان، شیفته اخلاق، منش و گفتارش می‌شد.

وی اظهار کرد: شهید صیاد کسی بود که در دوران فرماندهی خود در دوران دفاع مقدس حتی با صحبت کردن خود پشت بی‌سیم به رزمندگان روحیه می‌داد.

 

سردار محمدسلیمانی اظهار کرد: یکی از رموز موفقیت سپاه در برنامه‌ها و عملیات‌های موفق خود، همکاری و هماهنگی تنگاتنگ با ارتش بود و شهید صیاد شیرازی در این بین نقش مۆثری داشت.

وی افزود: شهید صیاد شیرازی بارها تا مرز شهادت پیش رفته بود. این شهید در طول هشت سال دفاع مقدس در جبهه‌های کردستان، جنوب و غرب فرماندهی داشت و شهادت آرزوی دیرینه‌اش بود اما دشمنان به این دلیل که شهید صیاد شیرازی الگو و اسوه همه رزمندگان و یاور ولایت بود و نمره ممتازی در فداکاری در دوران دفاع مقدس داشت، او به شهادت رساندند. دشمنان می‌خواستند با ترور شهید صیاد شیرازی، به اهداف خود برسند اما خون این شهید موجب شد مردم با سیر عملی و نظری ایشان بیشتر آشنا شوند.

شهید صیاد شیرازی الگو و اسوه همه رزمندگان و یاور ولایت بود و نمره ممتازی در فداکاری در دوران دفاع مقدس داشت.

 

وی با بیان اینکه به دلیل فداکاری شهید صیاد شیرازی در عملیات مرصاد»، این عملیات را بام شهید صیاد شیرازی می شناسند خاطرنشان کرد: در محور عملیات های جنوب، هم ارتش و هم سپاه نقش داشتند و بیشترین نقش هماهنگی و همکاری بین ارتش و سپاه را شهید صیاد برعهده داشت. شهید صیاد شیرازی در این عملیات و همگام با فرماندهان سپاه مانند دو بازوی قدرتمند عمل می‌کرد.

به گفته وی،مدیریت و روحیه بسیجی این شهید باعث شده بود تا همه رزمندگان جدای از ارتشی یا سپاهی بودن به ایشان عشق بورزند و ایشان را متعلق به ارتش، سپاه و بسیج بدانند.

سردار محمدسلیمانی اظهار کرد: بارها پیش آمده بود که می‌گفت: زمانی که بوی شما پاسداران به من می‌خورد، بهشتی می شوم». خود را متعلق به همه نیروهای مسلح و وفادار به انقلاب می‌دانست.

 

بخش فرهنگ پایداری تبیان


 

 

 

 

فراخوان دومین جشنواره فعالان دفاع مقدس و مقاومت در فضای مجازی منتشر شد.

با اعلام دبیرخانه دومین جشنواره فعالان دفاع مقدس و مقاومت در فضای مجازی، فراخوان این جشنواره که با امکان ثبت‌نام در سایت جشنواره فراهم خواهد بود، به شرح ذیل می­باشد:

بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس با همکاری نخبگان جوان، فعالان مردمی، مراکز فرهنگی، دانشگاه ها،  و نهادهای لشکری و کشوری دومین جشنواره فعالان دفاع مقدس و مقاومت در فضای مجازی را با هدف تبیین، انعکاس و ترویج ارزش‌ها و فرهنگ غنی دفاع مقدس و مقاومت در فضای مجازی و به منظور تقدیر از آثار برگزیده‌ی فعالان این حوزه در قالب بخش­های زیر برگزار می­کند:

  1. پایگاه‌های اطلاع‌رسانی و خبری
  2. پیام‌رسان‌ها و شبکه‌های اجتماعی
  3. نرم‌افزارهای کاربردی
  4. هنرها و سرگرمی­های دیجیتال
  5. بخش آزاد

بدین وسیله از کلیه علاقه­مندان فعال در فضای مجازی دعوت می­شود جهت کسب اطلاعات بیشتر و ثبت آثار خود به پایگاه اینترنتی دبیرخانه جشنواره به نشانی

www.defafestival.com مراجعه کنند.

مهلت ارسال آثار پایان بهمن 1398 می­باشد.

 


نگاهی به کارنامه ۲۷ فرمانده جوان جنگ تحمیلی

روایت فتح جوانان

به احترام مشی و مرامی که این روزها به آن نیاز داریم و بهتر اینکه رشادت‌هایشان را برای خودمان مرور کنیم. به احترام همت، باکری، باقری، کاوه و تمام فرماندهان جوانی که برای وطن جنگیدند و پیروز شدند؛ به مناسبت سالروز شهادت حسن باقری حماسه‌سرایی فرماندهان جوان جنگ را مرور می‌کنیم.

زمان تقریبی مطالعه : 23 دقیقه

تاریخ : چهارشنبه 1397/11/10 ساعت 10:55

 

فرماندهان جنگ


به افتخار و احتـــرام فرماندهان جوانی که جنگ را اداره کردند و به احترام تمام نام‌هایی که نه‌فقط برای شعرهای حماسی و آهنگ‌های انقلابی به یادگار نماندند. به احترام مشی و مرامی که این روزها به آن نیاز داریم و بهتر اینکه رشادت‌هایشان را برای خودمان مرور کنیم. به احترام همت، باکری، باقری، کاوه و تمام فرماندهان جوانی که برای وطن جنگیدند و پیروز شدند؛ به مناسبت سالروز شهادت حسن باقری حماسه‌سرایی فرماندهان جوان جنگ را مرور می‌کنیم.

اگر بخواهم بهانه نگارش این گزارش را بیان کنم، قطعا حسن باقری آن بهانه است. در سال 1358 فعالیتش را در رومه جمهوری اسلامی آغاز کرد. حضورش در سازمان اطلاعات سپاه باعث می‌شود نام غلامحسین افشردی به حسن باقری تغییر کند. بعد از آغاز جنگ به مناطق جنوب می‌رود و به دستور محسن رضایی به جمع‌آوری اطلاعات از مناطق درگیر جنگ می‌پردازد. این اقدام حسن در اصل آغاز تاسیس واحد اطلاعات رزمی در سپاه بود. این دانشجوی 24ساله جایی در تشریح وضعیت موجود در جنگ می‌گوید: این جنگ فرصت‌های طلایی بسیاری را برای رشد استعدادها به ما داده است. نیروهای ما با توجه به بعد انقلابی‌ای که دارند و چشم‌ و گوش بسته تابع قانون‌های از خارج ‌آمده نیستند، می‌توانند از قالب‌های پیش‌ساخته خارج شوند و با فکر سازنده‌ خویش، روش‌هایی را ابداع کنند که دشمن نخواهد توانست به‌سادگی به دفاع در مقابل آنها برخیزد.» در عملیات شکست حصر آبادان حسن باقری فرماندهی محور عملیاتی دارخوین و ماهشهر را به‌عهده داشت. در عملیات بزرگ فتح‌المبین هم حسن باقری فرمانده قرارگاه نصر بود. پس از این عملیات محسن رضایی، فرمانده وقت سپاه به حسن باقری دستور داد تمام کارهای خود را تعطیل و شناسایی منطقه عملیاتی بیت‌المقدس را آغاز کند. پس از آزادسازی خرمشهر حسن باقری به قرارگاه کربلا می‌رود. حسن باقری در 9 بهمن 61 به شهادت می‌رسد و امام خمینی(ره) پس از شهادتش روی عکس او نوشتند: خداوند شهید شب‌زنده‌دار ما را با شهدای صدر اسلام محشور فرماید. اگرچه نمی‌توان با اندک اطلاعات به‌روی کاغذ، معرف شخصیت حسن باقری به‌عنوان یک نخبه، میراث معنوی و سرمایه‌ ملی بود.»
 

محمد بروجردی  |  ۱۳۳۳


در سال‌های پیش از انقلاب جوان‌های مبارز و مسلمان را جمع کرد و با هم گروه توحیدی صف را تشکیل دادند. آنها با اذن امام و یارانش اقدامات‌شان را پیش می‌بردند، یکی از کارهایی که انجام دادند انفجار کافه خوان‌سالار بود. او مسئولیت گروه حفاظت از امام(ره) پس از ورود به ایران را برعهده داشت. او بعد از فرستادن نیرو و حضور در پاوه و آزادسازی این شهر به فکر تربیت نیروی نظامی منسجم از بچه‌های سپاه افتاد. این گروه که به تیپ ویژه شهدا معروف بودند، بیشترین نقش را در آزادسازی شهرها داشتند.
امام به این فرمانده 26ساله پیشنهاد فرماندهی کل سپاه را داد اما او فقط فرماندهی تیپ ویژه شهدا را خواست. فرماندهی قرارگاه حمزه سیدالشهدا، فرماندهی سپاه کردستان و تربیت نیروهایی چون محمد‌ابراهیم همت و احمد متوسلیان از اقدامات این فرمانده جوان بود. مسیح کردستان درنهایت در 29 سالگی و با انفجار مین ضدتانک به شهادت رسید.
شهید حاج‌ابراهیم همت درباره شهید محمد بروجردی گفته بود: بروجردی شناخته نشد؛ نه بر ملت ایران و نه بر تاریخ ما شناخته نشده است. تصور من این است که زمان بسیاری باید سپری شود تا شناخته شود. شاید خون رنگین بروجردی، این بیداری را در ما به وجود بیاورد.»
 

مسعود پیش‌بهار  |  ۱۳۴۱


اولین صفتی که با جست‌وجوی نام مسعود پیش‌بهار به چشم می‌خورد، جوان‌ترین فرمانده دفاع مقدس است. این را که کنار سایر شاخصه‌هایش بین رزمندگان جنوب که آراستگی ظاهری و تدین بود، می‌گذاریم بیشتر به حال این فرمانده 19ساله قرارگاه نصر و معاون حسن باقری غبطه می‌خوریم. هوش سرشار و قدرت بالای طرح‌ریزی‌های عملیاتی، او را در 19سالگی فرمانده جنگ تحمیلی کرد و در 20سالگی و بعد از 18ماه حضور در جبهه هم به شهادت رسید. کتاب زندگینامه‌اش به چاپ رسیده و با این همه از ناشناخته‌های زمان جنگ است، مثل وقتی که فرمانده بود.


علی چیت‌سازیان  |  ۱۳۴۱


کسی می‌تواند از سیم خاردار‌های دشمن عبور کند که در سیم خاردار‌های نفس خود گیر نکرده باشد.» این جمله را شاید روی دیوارهای پایگاه‌های بسیج و مساجد و خیلی جاهای دیگر دیده و خوانده باشید، برای من هم که می‌نویسم، این جمله آشنا اما گوینده آن آنقدرها هم آشنا نیست. علی چیت‌سازیان از فرماندهان جوان جنگ و فرمانده اطلاعات و عملیات لشکر انصارالحسین(ع) همدان بود. خاطرات زیادی همرزمانش از او دارند که اسیر کردن 140 عراقی در خاک عراق در 17سالگی یکی از آنهاست. علی چیت‌سازیان در ایام جنگ با نفوذ به خاک عراق به زیارت امام حسین(ع) رفت. عراقی‌ها او را عقرب زرد می‌نامیدند و صدام برای سرش جایزه تعیین کرده بود.


یونس زنگی‌آبادی  |  ۱۳۴۰


هر عباسی یک حسین دارد و هر حسینی یک زینب و هر زینبی شمشیری است در نیام که باید برآید. من این شمشیر را در دست تو می‌گذارم، زیرا از خدا خواستم یک بار چون عباس شوم و یک بار چون حسین. به وقت عباس شدن بی‌دست شدم و یک بار چون حسین شدم بی‌سر. مرا از پا‌هایم شناختند. اینها را می‌دانی. خوانده‌ای.»؛ این بخشی از روایت ظهور زنگی‌آبادی بعد از شهادتش برای کسی است که قصد نگارش زندگینامه او را داشت. یونس زنگی‌آبادی هم از فرماندهان جوان جنگ بود که بعد از نشان دادن رشادت‌های خود در عملیات‌های فتح‌المبین، بیت‌المقدس، والفجر مقدماتی، رمضان، خیبر و بدر توسط قاسم سلیمانی، فرمانده تیپ امام حسین(ع) لشکر ۴۱ ثارالله کرمان شد.


محمود کاوه  |  ۱۳۴۰


دشمن باید بداند و این تجربه را کسب کرده باشد که هر توطئه‌ای را که علیه انقلاب طرح‌ریزی کند، امت بیدار و آگاه با پیروی از رهبر عزیز، آن را خنثی خواهد کرد.» این بخشی از وصیتنامه محمود کاوه، فرمانده 22ساله تیپ ویژه شهدا بود. رشادت‌های او در کردستان و در مقابله با ضدانقلاب بخش بزرگی از فعالیت‌هایش در زمان جنگ را تشکیل می‌داد. شهید حسن آبشناسان (شیر صحرا) -فرمانده لشکر ‌٢٣ نوهد- درباره این مربی رزمندگان و فرمانده جوان می‌گوید: اگر در دنیا یک چریک پاکباخته و دلباخته به اسلام و حضرت امام(ره) وجود داشته باشد، محمود کاوه است و هر رزمنده‌ای که بخواهد خوب پخته و آبدیده شود، باید با تیپ ویژه شهدا پیش برود. عموما کم سخن می‌گفت و بیشتر عمل می‌کرد.»


محمدباقر قالیباف  |  ۱۳۴۰


نامزد ادوار مختلف انتخابات ریاست‌جمهوری، شهردار سابق تهران و فرمانده جوان هشت سال دفاع مقدس؛ این شاید مختصرترین و معرفی یک خطی محمدباقر قالیباف باشد.
او در 21 سالگی در سال 1361 به‌عنوان فرمانده تیپ امام رضا(ع) انتخاب شد و بعد از آن هم یعنی یک سال بعد در 22 سالگی فرمانده لشکر 5 نصر خراسان و پس از آن هم فرمانده لشکر 25 کربلا شد.
عضویت در مجمع تشخیص مصلحت نظام، فرماندهی قرارگاه خاتم‌الانبیا، فرماندهی نیروی هوایی سپاه، فرماندهی نیروی انتظامی و. هم بخشی از مسئولیت‌های او در روزهای پس از جنگ تحمیلی بوده است.


محسن وزوایی  |  ۱۳۳۹


جهت‌دهی و هدایت حرکات دانشجویی در دانشگاه صنعتی شریف و به دنبال آن تسخیر لانه جاسوسی را شاید بتوان اولین کنش‌های ی و چریکی محسن وزوایی دانست. بعد از اینها او به سپاه پاسداران پیوست و در سال 59 و در 20سالگی فرمانده گردان مخابرات سپاه در تهران شد. او که در کارنامه خود فرماندهی گردان حبیب‌بن مظاهر و لشکر 27 محمد رسول‌الله را دارد، در ایام جنگ به‌عنوان فرمانده گردان نهم، از 10 گردان سپاه پاسداران به سرپل ذهاب منتقل شد. آزادسازی ارتفاعات بازی دراز یکی از مهم‌ترین عملیات‌های محسن بود که در آن به‌شدت مجروح شد. یکی از پزشکان خاطره‌ای را از او نقل می‌کند و می‌گوید از مقاومت محسن در برابر درد شگفت‌زده شده بود؛ محسن می‌گفت: آقای دکتر، من هر چه بیشتر درد می‌کشم، بیشتر لذت می‌برم‌ و احساس می‌کنم از این طریق بیشتر به خدای خودم نزدیک می‌شوم.»


مهدی زین‌الدین  |  ۱۳۳۸


از فرط خستگی ناشی از پست دادن هنگام تحویل پست به سنگر برگشتم و دیدم بیرون چادر کسی خوابیده، حدس زدم نفر بعد باشد، با قنداق اسلحه به پهلویش زدم و بیدارش کردم و اسلحه را به او دادم و او هم خسته نباشیدی گفت و رفت سر پست. بعد از یک ساعت نفر اصلی و بعدی آمد و گفت چرا خوابیدی و پست را تحویل من ندادی، من تعجب کردم و بعد فهمیدم آن کسی که بیدارش کردم و پست داد، شهید مهدی زین‌الدین فرمانده لشکر بود؛ این خاطره یکی از همرزمان شهید در ارتباط با مهدی زین‌الدین بود. زین‌الدین بعد از انقلاب به اطلاعات سپاه پیوست، بعد از آن و در جریان جنگ، به جبهه‌ها رفت و پس از مدتی مسئول واحد شناسایی و سپس مسئول واحد اطلاعات و عملیات سپاه در سوسنگرد و دزفول شد و بعد هم به سمت فرماندهی تیپ علی ابن‌ابیطالب دست یافت. این فرمانده 25 ساله در سردشت به شهادت رسید.


سیدمحمدرضا دستواره  |  ۱۳۳۸


نه، او تخلف کرده، از فرماندهانش سرپیچی داشته و محل خدمتش را ترک کرده. باید بره و تنبیه بشه تا دیگه از این کارا نکنه.» این واکنشی است که شهید دستواره خطاب به خانواده‌اش که از او می‌خواستند برای برادرش که از محل خدمتش که در ارتش بود و می‌خواست سپاه باشد تا به جنگ برود، فرار کرده است پارتی‌بازی کند! محمدرضا دستواره بعد از انقلاب اول در کمیته و بعد هم در سپاه مشغول کار شد. سپس داوطلبانه عازم غرب شد تا با ناآرامی‌ها مقابله کند. بعد از آزادسازی مریوان با دستور متوسلیان، مسئول تامین تدارکات مردم شهر شد. بعد هم راهی جبهه‌های جنوب و پس از عملیات رمضان» و مسلم‌بن‌عقیل» وی به فرماندهی تیپ سوم ابوذر» منصوب شد. بعد از شهادت همت و انتخاب عباس کریمی، دستواره قائم‌مقام لشکر ۲۷ حضرت رسول شد. او ۱۳ تیر ۱۳۶۵در سن 27سالگی در جریان عملیات کربلای یک روز آزادسازی شهر مهران» شهید شد. دو برادر دیگر او نیز در سال 65 به شهادت رسیدند.


علیرضا موحد دانش  |  ۱۳۳۷


شما خوب می‌دانید که شهید عزادار نمى‌خواهد»، رهرو می‌خواهد. این بخشی از وصیتنامه علیرضا موحد دانش، فرمانده جوان جنگ تحمیلی است.
علیرضا موحد دانش در 21 سالگی به سپاه پاسداران پیوست و مسئولیت حراست بیت امام را برعهده داشت. بعد از آن به منطقه بازی دراز رفت و به‌عنوان جانشین عملیات حاضر شد و یکی از دستانش را هم در این عملیات از دست داد.
در عملیات‌های فتح‌المبین» و بیت‌المقدس» به‌عنوان فرمانده گردان حبیب‌بن مظاهر» حضور داشت و سپس راهی لبنان شد. موحد دانش سپس در 25 سالگی و به‌عنوان فرمانده تیپ 10سیدالشهدا، در عملیات والفجر2 به شهادت رسید.


حسن تهرانی‌مقدم  |  ۱۳۳۸


پدر موشکی ایران»؛ این جذاب‌ترین و معروف‌ترین صفتی است که در ارتباط با حسن تهرانی‌مقدم در ذهن داریم؛ فرماندهی که روی سنگ مزارش نوشته شده اینجا مدفن کسی است که می‌خواست اسرائیل را نابود کند.» فرماندهی که حالا و هر زمانی می‌توانیم ادعا کنیم، هرچه در صنعت دفاع موشکی داریم، مرهون خدمات و فکر اوست. حسن تهرانی‌مقدم، در سال‌های جبهه و جنگ هم حضور فعالی داشت، در سال 60 بعد از ارائه طرح ساماندهی آتش پشتیبانی (خمپاره‌اندازها) توسط حسن تهرانی‌مقدم، محسن رضایی فرمانده وقت کل سپاه پاسداران در نامه‌ای خطاب به فرماندهان قرارگاه قدس، نصر، فجر و فتح سپاه نوشت: برادر حسن مقدم به‌عنوان فرمانده پشتیبانی‌کننده آتش‌های خمپاره‌ای سپاه معرفی می‌شوند؛ لازم است با او همکاری کنید.» این‌طور بود که تهرانی‌مقدم 22 ساله به فرماندهی در یکی از مهم‌ترین حوزه‌های جنگی رسید. 21  اسفندماه 1363 اولین موشک ایران به کرکوک شلیک شد.


حسین خرازی  |  ۱۳۳۶


با جدیت هرچه تمام‌تر جلوی فساد‌ها را بگیرید.» حسین خرازی، در بخشی از وصیتنامه‌اش به اشاعه فساد و فحشا در جامعه اشاره می‌کند و می‌خواهد با جدیت جلوی آنها گرفته شود. خرازی متولد 1336 در محله کو‌کلم اصفهان است، بعد از سربازی در قامت یک پاسدار به جبهه‌های غرب رفت و با ضدانقلاب به مبارزه پرداخت. بعد از آن به خواست خودش راهی جبهه‌های جنوب شد و در اولین خط‌دفاعی مقابل عراقی‌ها در منطقه دارخوین حدود نه ماه با کمترین امکانات مقاومت و نیروهای دلاوری تربیت کرد. در سال 1360 پس از آزادسازی بستان به تیپ امام حسین(ع) رسمیت داد که بعدها با رشادت‌ها و جانفشانی‌های نیروها، این تیپ به لشکر امام حسین(ع) ارتقا یافت. او در عملیات‌های مختلفی حضور داشت و در عملیات خیبر یکی از دستانش را از دست داد. فرمانده 29ساله لشکر امام حسین(ع) زیر آتش سنگین توپخانه دشمن وقتی خودش برای رفع کمبود مواد غذایی و امکانات نیروها دست به کار شده بود، در سال 65 به شهادت رسید.


احمد کاظمی  |  ۱۳۳۷


ما حاج‌احمد را با گریه‌ای که برای رفقای شهیدش می‌کرد به یاد داریم اما جوانی پرماجرای احمد کاظمی برای همه جذاب است. احمد 17ساله به لبنان می‌رود و در اردوگاه‌های آموزشی فلسطینی‌ها قبل از انقلاب وارد و در جنوب لبنان مستقر می‌شود، فلسطینی‌ها را نقد می‌کند که اگر مبتنی ‌بر مکتب دفاعی اسلام و آموزه‌های دینی حرکت نکنند، پیروز نخواهند شد. احمد کاظمی در ایام حضورش در جبهه‌ها و در جوانی، فرماندهی جبهه فیاضیه آبادان، فرماندهی لشکر 8 نجف و فرماندهی لشکر 14 امام حسین(ع) را برعهده داشت. بعد از جنگ نیز این فرمانده جوان ایام جنگ، فرماندهی قرارگاه حمزه سیدالشهدا(ع) و قرارگاه رمضان و فرماندهی نیروی هوایی و نیروی زمینی سپاه را به عهده گرفت. او سه ماه بعد از قبول مسئولیت فرماندهی نیروی زمینی سپاه، در سال 84 بر اثر سقوط هواپیما به شهادت رسید.


سیدحسین علم‌الهدی  |  ۱۳۳۷


وقتی خبر شهادت سیدحسین علم‌الهدی را شنیدم، اولین چیزی که به ذهنم آمد، شهادت حافظان قرآن درصدر اسلام بود.» این توصیفی است که رهبر انقلاب از سیدحسین علم‌الهدی بعد از شهادتش دارد. فعالیت‌های پیش از انقلاب سیدحسین را که کنار بگذاریم، بعد از انقلاب اسلامی او در سال 1358، یعنی در 19سالگی، معاون آموزش سپاه خوزستان شد، بعد از آن هم عضو شورای فرماندهی سپاه خوزستان شد. بعد از آغاز جنگ علم‌الهدی فرماندهی سپاه هویزه را برعهده گرفت و درنهایت در 16 دی 1359، در هویزه به شهادت رسید و قرآن روی سینه‌اش وسیله شناسایی او شد؛ چراکه تانک با عبور از روی پیکر او شناسایی را سخت کرده بود.
 

حسین دهقان  |  ۱۳۳۵


حسین دهقان هم از آن فرماندهان جوانی است که ورای مسئولیت‌های بعد از انقلابش که شامل وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح، معاونت رئیس‌جمهور، رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران، جانشینی وزارت دفاع و. می‌شود، در دوران دفاع مقدس هم حضور فعال داشته است و علی‌رغم سن پایین و جوانی در آن ایام، فرماندهی رده‌های مختلف سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را در کارنامه دارد. فرماندهی نیروی هوایی سپاه که اولین یگان بهره‌بردار از موشک‌های زمین به زمین در مجموعه نیروهای مسلح بود، یکی از مسئولیت‌های خاصی بود که در ایام دفاع مقدس برعهده دهقان قرار داده شده بود.


محمد‌ابراهیم همت  |  ۱۳۳۴


فکر می‌کنم دوران راهنمایی بود که تصویرش را روی دیوار اتاق بسیج مدرسه‌مان دیدم. تصویر دلخراشی از شهادتش بود، سری که. بگذریم. سردار خیبر، محمدابراهیم همت، فرمانده جوان جنگ، در ابتدای آغاز هشت سال دفاع مقدس به دستور محسن رضایی فرمانده وقت سپاه پاسداران موظف شد به همراه حاج‌احمد متوسلیان تیپ محمد رسول‌الله را تشکیل دهند. اولین مسئولیت جدی و فرماندهی او در جریان عملیات فتح‌المبین بود که بخشی از عملیات به عهده او گذاشته شد. در بیت‌المقدس نیز معاون تیپ محمدرسول‌الله بود و نقش بسزایی در آزادسازی خرمشهر داشت. بعد از بازگشت از لبنان، در کسوت فرماندهی تیپ محمدرسول‌الله، عملیات رمضان را هدایت کرد. فرماندهی قرارگاه ظفر و مسئولیت سپاه یازدهم قدر که شامل لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله، لشکر ۳۱ عاشورا، لشکر ۵ نصر و تیپ ۱۰ سیدالشهدا بود، از دیگر مسئولیت‌های این فرمانده 27ساله بود. در عملیات خیبر سر از تنش جدا کردند و به شهادت رسید. محسن رضایی در مصاحبه‌ای درباره همت می‌گوید: اولین باری که در جنگ به کسی عنوان سیدالشهدا» دادند، در همین خیبر و برای حاج‌همت بود.»


علی شمخانی  |  ۱۳۳۴


از اولین پایه‌گذاران سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران و فرمانده سپاه خوزستان در هشت سال دفاع مقدس بود. این خلاصه‌ای از فعالیت‌های شمخانی در هشت سال دفاع مقدس است. نامه‌ای از او که در روزهای اول جنگ خطاب به مسئولان نوشته شده است، هم فضای رسانه‌ای جالبی را ایجاد کرده است. او در این نامه خطاب به مسئولان کشور نوشته است: به داد ما برسید؛ این چه سازمان رسمی شناخته‌شده‌ای است که اسلحه انفرادی ندارد، نیروهای شهادت‌طلب پاسدار را آموزش ندادید، مسامحه کردید، چوبش را از خدای عزوجل می‌خورید و خواهید خورد. چه باید بگویم که شاید شما را به تحرک وا بدارد. این را بگویم که از ۱۵۰ پاسدار خرمشهر تنها ۳۰ نفر باقی مانده، بگویم که ما می‌توانیم با 30 خمپاره، خونین‌شهر را برای سه ماه نگه داریم و امروز 30 تفنگ نداریم و حال آنکه سازمان‌های غیررسمی با امکانات فراوان بر ما آن می‌رانند که باید برانند.»


محمدعلی جعفری  |  ۱۳۳۶


فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی یکی‌دیگر از فرماندهان جوان روزهای جنگ تحمیلی بود. محمدعلی جعفری، در مبارزات پیش از انقلاب فعالیت جدی داشت و حتی به زندان هم رفت. بعد از انقلاب اسلامی، جعفری در سال 60 به عضویت سپاه درآمد و عازم جبهه‌ها شد. او تا پایان جنگ به صورت پیوسته و به‌عنوان فرمانده قرارگاه‌های عملیات غرب و جنوب مشغول بود و معاونت عملیات سپاه سوسنگرد و فرماندهی‌ تیپ عاشورا، قرارگاه قدس و قرارگاه نجف بخشی از فعالیت‌های او در سال‌های جنگ تحمیلی است، البته نقطه برجسته کارنامه جنگی‌اش مشارکت در عملیات کربلای٤ و ٥ است که منجر به مجروح‌شدنش شد. بعد از جنگ محمدعلی جعفری، مسئولیت فرماندهی نیروی زمینی سپاه، فرماندهی قرارگاه ثارالله تهران و فرماندهی سپاه پاسداران را برعهده گرفت.


قاسم سلیمانی  |  ۱۳۳۵


قاسم سلیمانی یکی‌دیگر از فرماندهان جوان جنگ تحمیلی بوده است. او متولد اسفند 1335 است و در ایام جنگ در عملیات‌های فتح فاو، کربلای ۴ و ۵ و همچنین تک‌شلمچه حضور داشته است. او در ابتدای انقلاب برای مبارزه با جدایی‌طلبان به مهاباد رفته بود، پس از بازگشت از غرب به ریاست پادگان قدس سپاه در کرمان منصوب شد. پس از آن و با آغاز جنگ تحمیلی به آموزش چندین گردان از سپاهیان کرمان پرداخت و به‌عنوان فرمانده لشکر 41 ثارالله کرمان به همراه نیروهایش عازم جبهه‌ها شد. این پایان فعالیت‌های سلیمانی نبود. سردار پس از جنگ به مبارزه با اشرار در کرمان پرداخت و از سال ۱۳۷۶ همزمان با اوج‌گیری طالبان در افغانستان به فرماندهی نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی منصوب شد.


حمید باکری  |  ۱۳۳۴


امام باید فقط فکر کند. ما دست‌های امامیم و هر فکری کرد، ما باید عمل کنیم.»؛ این جمله‌ای است که همسر حمید باکری از او نقل می‌کند. حمید باکری سال 55 به خارج از کشور می‌رود تا درس بخواند، اما ابتدا به ترکیه و بعد به سوریه می‌رود تا دوره‌های چریکی را بگذراند، از آنجا به آلمان می‌رود و در دانشگاه نام‌نویسی می‌کند، اما به محض عزیمت امام به پاریس، او هم به فرانسه می‌رود. بعد از پیروزی انقلاب به ایران آمده و به عضویت سپاه پاسداران درمی‌آید. او در عملیات پاکسازی منطقه سرو و آزادسازی مهاباد، پیرانشهر و بانه و سنندج نقش مهم و اساسی داشت. با شروع جنگ عازم جبهه آبادان شد و فرماندهی خط‌مقدم ایستگاه 7 آبادان را به عهده گرفته و به سازماندهی نیروهای مردمی پرداخت. در عملیات بیت‌المقدس فرمانده گردان تیپ نجف اشرف بود. در عملیات مسلم بن‌عقیل» به‌عنوان مسئول خط تیپ عاشورا حضور داشت و بعد هم به‌عنوان فرمانده تیپ حضرت ابو‌الفضل‌(ع) منصوب شد.


محمد جهان‌آرا  |  ۱۳۳۳


قرار بر این باشد حماسه‌ای از جنگ به زبان شعر و موسیقی یادآوری شود، ممد نبودی ببینی شهر آزاد گشته» از اولین‌هایی است که به ذهن خطور می‌کند. محمد جهان‌آرا متولد 1333 بعد از پیروزی انقلاب تمام تلاش خود را برای ایجاد سپاه خرمشهر به کار بست. در آن شرایط حساس پس از انقلاب این جوان 25ساله به فرماندهی سپاه خرمشهر برگزیده شد. آغاز جنگ از جبهه جنوب و آغاز رشادت‌های مثال‌زدنی این فرمانده جوان باعث شد تا بعد از یک‌سال مقاومت این بار و در 27 سالگی به فرماندهی سپاه اهواز و سرپرستی ستاد منطقه هشت سپاه منصوب شود، آن هم در ایام آغاز جنگ تحمیلی که مدیریت مناطق جنگ‌زده کاری بسیار سخت بود. این فصل تازه‌ای از خدمات محمد به ملت بود، درنهایت و پس از رشادت‌های فراوان در سال شصت این فرمانده جوان، بر اثر سانحه هوایی در راه تهران به همراه سرلشکر فلاحی جانشین رئیس ستاد مشترک ارتش، سرتیپ نامجو وزیر دفاع، سرتیپ فکوری جانشین رئیس ستاد مشترک ارتش و شهید یوسف کلاهدوز قائم‌مقام فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به شهادت رسید.


غلامعلی رشید  |  ۱۳۳۲


متولد 1332 در دزفول و فرمانده فعلی قرارگاه مرکزی خاتم‌الانبیا سپاه پاسداران انقلاب اسلامی. در توصیف اقدامات و فعالیت‌های این فرمانده جوان ایام جنگ باید این نکته را ذکر کرد که او در کنار محسن رضایی، سیدیحیی صفوی، علی شمخانی و حسن باقری از فرماندهان اصلی و تصمیم‌گیر به شمار می‌رفته است.
او پیش از جنگ جانشین و مسئول اطلاعات عملیات سپاه دزفول بود و در 27، 28 سالگی در عملیات‌های طریق‌القدس و بیت‌المقدس مسئولیت فرماندهی را برعهده داشت. معاون اطلاعات و عملیات ستادکل نیروهای مسلح، جانشین رئیس ستادکل، فرمانده قرارگاه مرکزی خاتم‌الانبیاء(ص) مسئولیت‌های غلامعلی رشید پس از جنگ است.


احمد متوسلیان  |  ۱۳۳۲


ایستاده در غبار» را که چند‌باری از ابتدا تا انتها با دقت ببینیم و صدای خود حاج‌احمد را بشنویم، بخش بزرگی از وصف این فرمانده جوان سال‌های جنگ را می‌فهمیم. احمد متوسلیان بعد از انقلاب ابتدا به تاسیس کمیته انقلاب اسلامی محل خود همت گمارد و پس از آن هم بعد از شکل‌گیری سپاه پاسداران و پیوستن به آن به سازماندهی نیروها در سپاه پرداخت. پس از شورش‌های غرب کشور داوطلبانه عازم این مناطق شد و بعد از آزاد‌سازی سنندج و جاده پاوه-کرمانشاه، فرماندهی سپاه پاوه به این جوان 26ساله سپرده شد. بعد از این و با آزادسازی مریوان، مسئولیت سپاه مریوان را برعهده گرفت. به همراه بروجردی در جبهه‌های جنوب حاضر شد و عملیات الی بیت‌المقدس با فرماندهی احمد متوسلیان از منطقه دارخوین به سمت جاده اهواز–خرمشهر آغاز شد. در سال 61 این فرمانده جوان به همراه هیاتی ی و نظامی راهی لبنان شد و در جریان همین سفر توسط نیروهای اسرائیلی ربوده ‌شد.


سید‌یحیی رحیم‌صفوی  |  ۱۳۳۱


در سال‌های انقلاب به همراه علی صیاد‌شیرازی نیروهای انقلابی اصفهانی را سازماندهی می‌کردند. دوران دانشجویی خود را در رشته زمین‌شناسی دانشگاه تبریز سپری کرد. در همین ایام به همراه مهدی باکری تشکل‌های دانشجویی را سازماندهی کردند و در تجمعات تبریز هم حاضر بود. در همین روزها و تجمعات از ناحیه پا مورد‌اصابت گلوله قرار گرفت و مجروح شد. در ایام پیش از جنگ او مسئول عملیات سپاه اصفهان بود و با آغاز جنگ تحمیلی نیز جزء فرماندهان جنگ بود، عملیات فتح‌المبین از عملیات‌هایی است که او در 30 سالگی به‌عنوان فرمانده در آن حضور داشت. رحیم‌صفوی بین سال‌های ۱۳۶۴ تا ۱۳۶۵ فرمانده نیروی زمینی سپاه بوده‌ است. او سپس بین سال‌های ۱۳۶۷ تا ۱۳۷۶ قائم‌مقام فرمانده کل سپاه بود، تا آنکه در ۱۳۷۶ به فرماندهی کل سپاه پاسداران رسید.

این اسامی و اطلاعات بخشی از فرماندهان جوان دوران هشت‌سال دفاع   مقدس است که با همت و جسارت جوانی و اعتمادی که از سوی مسئولان ارشد مملکت همچون امام و مقام معظم رهبری به آنها شد، توانستند گام‌های بزرگی در جهت حفظ خاک میهن عزیزمان بردارند و اقدامات و نوآوری‌های شگرفی در دورانی که اوج محرومیت و نبود امکانات و تحریم‌های بین‌المللی بود، ایجاد کنند. این معرفی و نگاه به سیره و سبک زندگی و مدیریت این بزرگان می‌تواند امروز و سال‌ها بعد از جنگ تحمیلی، ما را در جنگ اقتصادی و رسانه‌ای و. یاری دهد و کلید‌رمز آن هم اعتماد به جوانان و سپردن پست‌های کلیدی و مدیریت به جوانان و روحیه جوانی آنهاست.


منبع: فرهیختگان


 

صدای ما را از بهشت می شنوید/12

 

عکس / مزارِ شهیدمالک اشتر»

 
 

مشاهده نام درخشانِ این سردارِ دشمن شکنِ حضرت حیدر(صلوات الله علیه) در قلب بزرگ ترین گارِ شهدای جهان اسلام بسیار تاثرگذار و تکان دهنده است .

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق ، پرسه زدن های گاه و بی گاه خبرنگار مشرق در بهشت زهرای تهران ، همواره پربرکت و خیر بوده است. گلستانی که در آن سی هزار گلِ سرسبد آفرینش به امانت سپرده شده اند ، باید هم گنجینه ای باشد از لطایف و ظرایف . روحمان با یادشان شاد.
در بهشت زهرای تهران ، تنها یک شهید با نام مالک اشتر» وجود دارد. شاید بتوان ادعا کرد که در گار شهدای سراسر کشور نیز تنها همین شهید عزیز به چنین نام شریف و گرانسنگی مفتخر است. گرچه حضرت مالک اشتر»(علیه السلام) از جایگاه و شرفی منحصربفرد در میان رجالِ شیعه برخوردار است اما نام گذاری فرزندان به نام ایشان امری بسیار نامتعارف است . اما حالا ، مشاهده ی نام درخشانِ این سردارِ دشمن شکنِ حضرت حیدر(صلوات الله علیه)  در قلب بزرگ ترین گارِ شهدای جهان اسلام بسیار تاثرگذار و تکان دهنده است . آفرین به آن پدر و مادری که خلوصِ تشیعِ و محبت خود را این گونه به ساحت مولایشان اظهار کردند و مرحبا بر این فرزندِ شیرپاک خورده که حرمت و عزت این نام را با خون خود به اثبات رساند.
شفاعتش در روز نصیبمان باد
 

شهید مالک اشتر آذری
متولد 1348
پرگشوده در 1366
منطقه ی عملیاتی ماووت»
بهشت زهرا(صلوات الله علیها) - قطعه29 - ردیف 150 - شماره16

سَلَامٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَیَوْمَ یَمُوتُ وَیَوْمَ یُبْعَثُ حَیًّا

 

 

اسناد

در ادبیّات دفاع مقدّس ما ، جنگ تحمیلی به نوعی تکرار حماسه ی کربلا دانسته شده است. در این آثار تأثیر حماسه ی حسینی را در جنگ تحمیلی به شیوه های مختلف از زبان شهدا که در وصیتنامه های خود آورده اند ،می توان مشاهده کرد .

 

          

 

 

 

 

 

 

حماسه ی کربلا و شخصیت امام حسین(ع) نقش مهمی در جنگ تحمیلی داشت. در جنگ­هایی که در دنیای معاصر اتفاق افتاده است، شخصیت­های بزرگ ملّی و حماسی و تاریخی، موتور انگیزش­شان بود؛ ولی در جنگ تحمیلی ایران و عراق، ما تنها به واقعه­ی کربلا توجّه داشتیم، طوری که بدون اسم امام حسین(ع) در جبهه قدمی برداشته نمی­شد، بدون ذکر امام حسین(ع) بدون خواندن زیارت عاشورا و یاد شهدای کربلا، کمتر اسلحه به دست می گرفتیم و به جبهه می رفتیم(حنیف، 1388: 223). در ادبیّات دفاع مقدّس نیز جنگ تحمیلی به نوعی تکرار حماسه ی کربلا دانسته شده است. در این آثار تأثیر حماسه ی حسینی را در جنگ تحمیلی به شیوه های مختلف می توان مشاهده کرد: رهبر هر دو حرکت، فرزندان پیامبرند؛ دشمن رو به رو با دو جریان در نهایت قساوت دنیاپرستی و پستی است؛ در هر دو جریان، از شهیدان شیرخوار تا پیران سالخورده می توان یافت.(تقی زاده اکبری، 1387: 361).

           در وصیت نامه های مورد بررسی، برخی از شهدا از آرزوی خود؛ یعنی رسیدن به کربلا سخن گفته­اند: "خدایا از تو می خواهم که به من نیروی قوی و ایمانی قویتر عطا کرده، تا بتوانم با تمام توانم با دشمن دینت بجنگم و آنها را نابود کنم و به آرزوی دیرینه ی خود که رسیدن به کربلای حسینی و زیارت مرقد مطهّر آن حضرت برسم (آمین یا رب العالمین)" (امین الله ترکی). وی الگوی خود را در شهادت، امام حسین(ع) معرفی کرده است: "حسین را الگوی خود قرار داده و این حسین است که درس شهادت را به من آموخت و من هم از او عبرت گرفته و می گویم: اگر دین اسلام با کشته شدن من باقی می ماند، پس ای توپها و تانکها، ای گلوله ها و خمپاره ها و ای مسلسلها مرا دریابید و سینه ام را هدف قرار دهید و به تکّه های کوچکتر از ترکش خودتان تقسیم کنید، امّا باز می گویم". این شهید بزرگوار، جنگ تحمیلی را با حماسه ی کربلا با هم سنجیده است و بر آن است که اگر در زمان امام حسین(ع) نبوده است تا او را یاری کند، اکنون دعوت حسین(ع) زمان را لبیک گفته است و به سوی جبهه می­شتابد: " من با تمام وجود می گویم اگر در روز عاشورا نبودم تا به ندای هل من ناصر ینصرنی» حسین لبیک گویم و حسین را یاری کرده و از اسلام دفاع کنم، حال که هستم و دین مبین اسلام از هرسو مورد حمله ی دشمنان اسلام قرارگرفته، به امام عزیز می گویم: ای امام امت، ای رهبر فداکار و ای پیر جماران، من به ندای گرانبهای تو که گفتی: جوانان داوطلبانه به جبهه بروند و این مسئله را زود حلش کنند، لبیک گفته و در اوّلین فرصت به جبهه شتافتم و امیدوارم که با یاری خدا بتوانم وظیفه ی خود را به نحو احسن انجام دهم و تا آخرین قطره ی خون خود در راه حق و حقیقت می جنگم و خونم را نثار دین و رهبر می کنم".

           شهید ترکی، امت ایران را امتی می داند که رسالت زینب را بر دوش کشیده اند و از نظر او دشت خوزستان، همان دشت کربلاست: "سلام و درود بر شما ای امت مسلمان، ای کسانی که رسالت زینب به دوش کشیده اید این را بدانید هر قطره ی خونی که بر روی زمین داغ و سوزان دشت خوزستان که براستی مصداق بارز کربلای حسین(ع) می­باشد..".

          در این وصیت نامه­ ها خواهران شهدا، نقش زینبی یافته اند و از آنها خواسته شده است که زنیب وار پیام خون شهدا را زنده نگه دارند و به دیگران نیز برسانند: " ای خواهر، شما هم زینب گونه عمل کرده و با افتخار و سرافزاری به همه ملل اعلام کن که: برادرم هدفش الله بود ، به خاطر اسلام به جبهه رفت. برای رضای خدا و یاری امام امت به جبهه رفت، تا همه بدانند کسانی که به جبهه می روند و به شهادت می رسند، آگاهانه انتخاب کرده اند".

            شهید جمشید بابا جنگ تحمیلی را ادامه حماسه ی کربلا می­داند و از افراد جامعه­ی خود می­خواهد ادامه دهنده­ی راه­ این شهدا باشند و با الگوگیری از  این حماسه، در مقابل دشمن بایستند: " همان طور که امام حسین با 72 تن در صحرای کربلا با لب تشنه شهید شدند، پس ما باید به خاطر خون آن شهیدان خاموش ننشینیم و تا می­توانیم- همان­طور که آنان در مقابل کفر ایستادگی کردند- ما هم باید ایستادگی کنیم ."

   شهید محمّدعلی جعفریان، از پدر و مادر خود می خواهد در شهادت وی، به یاد امام حسین(ع) و حضرت زینب(س) گریه کنند: "اگر می خواهید گریه کنید، گریه کنید، لکن بر سر نزنید و گریه تان نیز به یاد مظلومیت امام حسین (ع) بکنید ، به یاد داغ های حضرت زینب (س) بکنید؛ چرا که حضرت زینب (س) داغ چند برادر ، چند پسر و دیگر اقوام خود را دید".

   شهید بهروز رئیسی از برادران همرزم خود می خواهد: بار دیگر در برابر دشمنان شرقی و غربی حماسه­ی حسینی را زنده نگه دارند: " همان طوری که برادران شما باخون خود حماسه ی امام حسین را بار دیگر زنده کردند شما هم درسنگر پشت جبهه با پیاده کردن موازین اسلامی ودستورات الهی دین خود رانسبت به اسلام عزیز ادا کنید."

   شهید حفیظ الله رفیعی برای این که پدران و مادران را تشویق کند تا مانع از فرزندان خود برای رفتن به جبهه نشوند، به آنها می­گوید: " سخن ما با بعضی از مادران و خواهرانی است که این مسائل را رعایت نمی کنند و از شما مادران گرامی و پدران ارجمند این انتظار را دارم که فرزندان خود را برای جبهه ها آماده سازید و از رفتن آنها جلوگیری نکنید. پس جوانان شما از جوانان حسین (ع) که عزیزتر نیستند و از علی اکبر ها و علی اصغرها عزیزتر نیستند".

داریوش آزمان هم حرکت رزمندگان را ادامه نهضت کربلا می داند و می گوید :

 به نسل بعد از خودتان بگوئید که کربلا یک هنگامه بود که امام حسین (ع) در آنجا به شهادت رسید و یک موقع هم موقعی بود که ملت مسلمان ما برای خون خواهی از ظالمان که خون حسین (ع)را در آنجاریختند رفتند و یک کربلای دیگر ساختند .

   شهید علیرضا منتظری به خانواده­ها گوشزد می کند: به حماسه ی کربلا بنگرید و ببینید چگونه زینب 72 شهید در راه اسلام هدیه داد. آنها نیز عبرت بگیرند و اجازه دهند تا فرزندشان در راه دفاع از دین به جنگ بروند: "مبادا بگویید پسرم شهید می شود که زینب در روز عاشورا 72 شهید داد، مبادا بگویید پسرم جوان است که از قاسم امام حسن(ع) و علی اکبر حسین رشیدتر نیست ".

   برخی از شخصیت­های دوران جنگ با شخصیت­های حماسه کربلا سنجیده می شود؛ مانند امام خمینی با امام حسین(ع) در وصیت نامه ی فرامرز غفارپور: "در این مقطع حسّاس از تاریخ که شاگردی از شاگردان حسین و رهپویی از پویندگان راه حق".

   در نمونه­های زیر نیز هر کدام از شهدا به دلایلی از حماسه کربلا سخنی به میان آورده اند:

   شهید علی عیسی آبادی: "درود بر شهیدان کربلا حسین(ع) که درس چگونه زیستن و شهادت را به ما آموخته اند".

   شهید غلامعلی کریمی: "امام حسین(ع) سردار مسلمان و الگو و اسطوره ی مقاومت و جنگ جوی مبارز، در میدان چنین جواب داد: اگر خون سرداران رشید همانند دلیران اسلام نبود، حق بر باطل پیروز نمی شد. اگر خون دلیران ما نبود، ایران اسطوره ی مقاومت و الگوی جهان قرار نمی گرفت. خون شهید است که پیام آزادی می دهد. خون شهید است که پیام پیروزی مستضعان را بر مستکبران نوید می دهد".

   شهید مهدی زمانیان: "خواهرم همچون زینب کبری(ع) پیام خون مرا به گوش مردم برسان".

   شهید یوسف قنبری عدیوی: " از خواهران عزیز و مهربان و دلسوزم می خواهم که زینب وار مقاوم و صبور باشند و زینب وار زندگی کنند و او را الگو و اسوه ی خویش قرار دهند ".

   شهید مصیب یوسفی: " امیدوارم سلام مرا از کربلای ایران بپذیرید. اگر پیرو حسین هستیم، بیاییم حسینی رفتار کنیم و شما بازماندگان باید زینبی رفتار نمایید. به ندای (هل من ناصر ینصرنی)حسین زمان لبیک گفته و عازم جبهه حق علیه باطل شدم".

   شهید علی بابا : "من به حسین اقتدا کرده ام، آری چطور ممکن است انسان پیرو حسین باشد و عاشق شهادت نباشد؟"

   شهید فریدون رضایی: "پدر و مادر و خواهر و برادرانم امکان دارد اتفّاقی واقع شود که جنازه ی من به دست شما نرسد، آنگاه به یاد شهدای کر بلا بیفتید و ناراحتی به خود راه ندهید ".

   شهید علی جان سعیدی: "آقاجان این عزیزان خیلی آرزوی دیدن حرم شما را می کنند به آنها اجازه ی ورود بده این مزدوران و این سدهای راه اسلام را از خدا وند یکتا بخواهید که نابود بکند".

   شهید رحم خدا مولایی: "امت مسلمان حرکت و انقلاب امام حسین (ع) را در نظر بگیرید و به خاطر بیاورید که برای چه بوده است. مگر هدف دیگری به غیر از نصر وگسترش دین اسلام داشته است؟ پس پیروان حسین باید حسین گونه باشند و هیچ وقت در برابر ظالم تسلیم نشوند، همچنان که  امام حسین(ع) و یارانش در راه هدف جنگیدند و همگی هم شهید شدند. و امّا خداوند به جهاد کنندگان در راهش وعده ی پیروزی داده است، چنان که امام حسین(ع) اگر چه همگی شهید شدند، ولی شهادت آنها عدم و نابودی و سرانجام شکست نبوده است . چرا که پس از چند قرن از وقوع حادثه باز هم خون حسین در رگ ها می جوشد و با ستمکاران  زمان برای زنده نگهداشتن دین خدا می جنگند. همان طورکه می بینیم انقلاب ایران از نهضت امام حسین(ع) سرچشمه گرفته است و دنبال همان هدفی می رود که امام حسین داشته است و رهبر انقلاب اسلامی با بینش کاملی که از صحنه ی عاشورا دارد مسلمانان جهان را راهنمایی و هدایت می­کنند".

   شهید سهراب شریعتی: "و من دوستدار زیارت کربلا بودم از تمامی همرزمانم و از شما امت حزب الله می خواهم اگر به زودی راه کربلا باز شد، سلام مرا هم به امام حسین(ع) برسانید و قسمش بدهید به مادرش زهرا(س)که در آخرت مرا از شفاعت محروم نکند".


 

هادی والفجریک شهید شد. مرحله مقدماتی این عملیات رزمنده‌ها پیشروی می‌کنند. داخل یک کانال پناه می‌گیرند. در جریان پاتک بعثی‌ها، گلوله به دست هادی می‌خورد. حین درگیری خمپاره دشمن به محل استقرارشان اصابت و موج انفجار آن‌ها را چند متر پرتاب می‌کند. بعد هم منطقه در اختیار بعثی‌ها قرار می‌گیرد و نیرو‌های ما نمی‌توانند پیکر آن‌ها را به پشت جبهه منتقل کنند. برای همین پیکر هادی در منطقه ماند
زمان تقریبی مطالعه : 13 دقیقه

 

مادر  شهید فرشیدفر


 در یکی از روز‌های سرد دی ماه امسال به همت مسئول پایگاه مقاومت شهید محمدحسن خلیلی به دیدار خانواده شهیدان هادی و حمیدرضا فرشیدفر در استان البرز رفتیم. استقبال گرم مادر شهید، سرما را از تن ما بیرون کرد. مادر بعد از حال و احوالپرسی، آلبوم عکسی را آورد و شروع به ورق زدن کرد. در هر صفحه دست روی عکس شهیدانش می‌گذاشت و می‌گفت: این هادی» است، این حمیدرضا» ست. شوق و ذوقی در نشان دادن عکس داشت. تاج دولت گومار متولد ۱۳۰۸ مادر شهیدان هادی و حمیدرضا فرشیدفر است. وقتی می‌خواستیم مصاحبه را شروع کنیم، ترجیح می‌داد پسرش مهدی به عنوان برادر شهیدان پاسخگوی سؤالات ما باشد. مهدی می‌گفت: چهار برادر و یک خواهر بودیم که دو برادرمان به شهادت رسیدند. در دوره‌ای پدر همراه با سه پسرش همزمان در جبهه حضور داشتند و مادر با فرزند کوچک‌تر در خانه بود. البته او هم در پشت جبهه، در کار‌های پشتیبانی جنگ فعالیت می‌کرد. گفت و گوی ما با مهدی فرشید فر برادر شهیدان را پیش رو دارید.

گویا خانواده شما در فعالیت‌های ی و انقلابی هم فعال بودند.
بله، پدرمان از همان آغاز نهضت در سال ۴۲ کم و بیش در فعالیت ی حضور داشت. فعالیت سازمانی نداشت، اما نوار سخنرانی‌های امام و اعلامیه‌ها را توزیع می‌کرد. ما سال ۵۳ از تهران به کرج آمدیم. از سال ۵۶ همزمان با اوج‌گیری نهضت اسلامی، فعالیت ما هم جدی‌تر و بیشتر شد. خود من که دانش‌آموز دبیرستانی بودم وارد فعالیت‌های ی شدم. با شهید مجید خلج دوست بودم. با همراهی دیگر دانش‌آموزان در فعالیت‌های انقلابی و اطلاع‌رسانی‌ها مشارکت داشتیم. برای همین هم بار‌ها از طرف مدیر دبیرستان مواخذه شدیم. چند بار هم ژاندارمری دنبال ما آمد. مدارس که تعطیل شدند، شبانه‌روز در خیابان بودیم. در تظاهرات شرکت می‌کردیم. یک تظاهرات را هم رد نمی‌کردیم. شهید حمید ادیبی که اولین شهید کرج است در همین تظاهرات به شهادت رسید. گلوله به قلبش اصابت کرد. هیچ وقت آن روز‌ها را فراموش نمی‌کنم.

چند نفر از اعضای خانواده در جبهه حضور داشتند؟
بنده در همان آغاز جنگ تحمیلی به خرمشهر رفتم. مدتی هم در سپاه بودم. در عملیات آزادسازی ارتفاعات بازی‌دراز در میمک، ۲۷ نفر از بچه‌های محل ما به شهادت رسیدند. بعد از آن به خدمت سربازی رفتم و دو سال در جبهه بودم. در دوره‌ای پدر، من و برادرم هادی در جبهه بودیم. بعد از شهادت هادی، برادر دیگرم حمید به جبهه آمد و تنها مادرم با برادر کوچکم که سن و سال کمی داشت در خانه مانده بودند. همان روحیه‌ای که در انقلاب در میان مردم شکل گرفته بود در زمان جنگ تبلور یافت. نیازی نبود به کسی بگویند کاری برای جبهه انجام دهد. همه احساس دین می‌کردند همه به خودشان واجب می‌دانستند تا کاری برای حفظ اسلام و کشور انجام دهند. هر کسی هر کاری از دستش برمی‌آمد دریغ نمی‌کرد.

(از مادر می‌پرسم) شما اعتراض نمی‌کردید که همه مرد‌های خانه‌تان با هم به جبهه می‌رفتند؟
نه، خودم هم فعال بودم. حتی وقتی همه به جبهه می‌رفتند پسر کوچکم هم بی‌تاب رفتن به جبهه می‌شد. لباس بسیجی می‌پوشید که بسیار برایش بزرگ بود. می‌گفت: می‌خواهم به پایگاه بسیج بروم آن موقع چهار نفر یعنی سه پسر و همسرم در جبهه بودند. خود من هم در بسیج و پشتیبانی از جنگ فعالیت داشتم. به مرکز سپاه می‌رفتیم و کمک می‌کردیم. کمک‌های مردمی به جبهه را جمع‌آوری می‌کردیم. برای همه آن کارها، لوح تقدیر هم گرفتم. اینطور نبود که مخالف رفتن‌شان به جبهه باشم.

آقای فرشیدفر! شده بود شما و برادر‌ها با هم در یک عملیات شرکت کنید؟
نه، در یک جبهه نبودیم. من در جنوب بودم، هادی در فکه بود، حمید هم در پنجوین در غرب بود. یادم است یک روز هادی نامه‌ای برای من نوشت و گفت که الان در پادگان اندیمشک است. من هم فردای همان روز برای دیدنش به اندیمشک رفتم. وقتی رسیدم گفتند گروهان آن‌ها به سوی خط مقدم حرکت کرده است. نتوانستم هادی را ببینم. همانجا در برگه‌ای نوشتم: هادی‌جان! آمدم شما را ببینم که نشد.» نامه را دادم به رزمنده‌ای که می‌خواست به خط مقدم برود. نامه به دست هادی رسید و جواب نامه را هم داد. جواب نامه‌ام یک روز قبل از شهادتش به دستم رسید. متأسفانه آخرین نامه هادی در جابه‌جایی‌های خانه گم شد.

چگونه با هم در ارتباط بودید و همدیگر را می‌دیدید؟
ما همه جبهه بودیم. گاهی اتفاقی همدیگر را می‌دیدیم. بیشتر با نامه با هم و با خانواده در ارتباط بودیم. ارتباط تلفنی سخت بود. چون نمی‌شد هماهنگ کنیم که چه زمانی امکان تماس تلفنی وجود دارد. در جبهه که از تلفن خبری نبود. اگر می‌خواستیم با خانه تماسی بگیریم باید مدت زیادی در صف انتظار می‌ایستادیم، آن هم که مشخص نبود کسی در خانه باشد یا نه. برای همین بهترین راه همان نوشتن نامه بود، اما نامه هم همیشه به دست طرف مقابل نمی‌رسید یا دیر می‌رسید.

اولین شهید خانواده‌تان که بود؟
اولین شهید خانواده هادی بود. ایشان متولد ۴۳ بود. از لحاظ درسی فوق‌العاده بود. نمراتش همیشه عالی بود. به هنرستان رفته بود و اتومکانیک می‌خواند. جوان مؤمن و متعهد و بسیار آرام بود. در طول سال تحصیلی در جبهه بود، اما برای امتحانات نهایی خودش را می‌رساند. اولین بار همان سال ۵۹ که سال شروع جنگ بود رفت، اما بعد‌ها هم به طور متناوب در جبهه بود. دیپلم هنرستان را گرفت. دوست داشت خلبان شود. ثبت‌نام هم کرد و کار‌های مقدماتی و اداری را هم انجام داد. قرار بود از جبهه که برگشت برای دوره آموزشی برود که شهید شد.

مسئولیتش در جبهه چه بود؟
در لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله (ص) تهران فرمانده دسته بود. البته بعداً شنیدیم که قرار بود فرمانده گروهان بشود که شهید شد. تاریخ شهادتش هم ۲۲ فروردین ۱۳۶۲ است. هادی والفجریک شهید شد. مرحله مقدماتی این عملیات رزمنده‌ها پیشروی می‌کنند. داخل یک کانال پناه می‌گیرند. در جریان پاتک بعثی‌ها، گلوله به دست هادی می‌خورد. همرزم دیگرش هم به نام قندهاری مجروح می‌شود. ظاهراً دستور عقب‌نشینی به نیرو‌های ما داده می‌شود. برخی نیرو‌ها شروع به عقب‌نشینی می‌کنند و برخی از جمله هادی به درگیری با بعثی می‌پردازند تا نیرو‌های دیگر بتوانند عقب‌نشینی کنند. حین درگیری خمپاره دشمن به محل استقرارشان اصابت و موج انفجار آن‌ها را چند متر پرتاب می‌کند. بعد هم منطقه در اختیار بعثی‌ها قرار می‌گیرد و نیرو‌های ما نمی‌توانند پیکر آن‌ها را به پشت جبهه منتقل کنند. برای همین پیکر هادی در منطقه ماند و بعد از ۱۰ سال انتظار به آغوش خانواده بازگشت.

شهید شهید فر


پیکرش را نیاورده بودند پس چطور از شهادت ایشان مطمئن شدید؟
من در منطقه بودم که به من گفتند هادی مجروح شده است. مرخصی گرفتم. وقتی به خانه رسیدم، دیدم خانه ما خیلی شلوغ است. تمام فامیل بودند و در حال آب و جارو کردن خانه بودند. گفتم چه شده است. گفتند هادی مجروح شده است. من حدس زدم این همه فامیل و آشنا و همسایه برای زخمی شدن هادی نیامده است. اما نمی‌توانستم تصور کنم که هادی به شهادت رسیده است. بعد پدر از بنیاد شهید آمد و گفت: آن‌ها مطمئن هستند که هادی شهید شده است، اما پیکرش در جبهه مانده و آن منطقه هم اکنون دست دشمن افتاده است. ما هم مراسم بزرگداشت را گرفتیم و تمام شد. هادی سال ۶۲ مفقود شد، اما پیکرش سال ۷۲ آمد. این سال‌ها برای خانواده سخت گذشت. مادر دلتنگی می‌کرد. پدر در خفا گریه می‌کرد و شعر‌های دوری و دلتنگی‌اش را زمزمه می‌کرد.

از شاخصه‌های اخلاقی شهید هادی برایمان بگویید.
هادی عاشق اهل‌بیت (ع) بود. خیلی مخلص بود. آنقدر خوب بود که من نمی‌توانم او را توصیف کنم. واقعاً از عهده من خارج است. خاطرات زیادی از ایشان دارم. چون ما پشت سر هم بودیم، کودکی و جوانی ما کنار هم گذشت. بچه بودیم می‌نشستیم فیلم‌های تلویزیون را تماشا می‌کردیم. آن موقع مثل الان نبود که برق به ندرت قطع می‌شود، معمولاً هر روز قطعی برق داشتیم. گاهی وسط تماشای فیلم برق می‌رفت و ما همانجا می‌نشستیم تا برق بیاید. گاهی چند ساعت طول می‌کشید بعد هادی می‌گفت: صلوات بفرستیم تا برق بیاید. گاهی تعداد صلوات‌های ما از ۵۰۰ تا هم می‌گذشت، اما برق نمی‌آمد. بعد می‌گفت: حالا تند تند صلوات بفرستیم. این خاطره همیشه در ذهن من است. بعد از شهادت هم به خواب خواهرزاده ما آمده بود که یک کلت و مقداری اسناد در خانه دارم، آن‌ها را به یکی از بچه‌های سپاه به نام علی بدهید. ما هم پیرو این خواب جست‌وجو و آن‌ها را پیدا کردیم و تحویل دادیم. وقتی وسایل را به بچه‌ها رساندیم، آن‌ها گفتند اتفاقاً ما دنبال آن‌ها می‌گشتیم و پیدا نمی‌کردیم.

مادر: من هم از هادی زیاد خاطره دارم. بسیج زیاد می‌رفت. نماز شب می‌خواند. به امام خمینی (ره) خیلی علاقه داشت. کسی جرئت نداشت پیش او به امام اهانت و جسارت کند. یادم هست یک بار شاید نصف روز با یک نفر در مورد امام صحبت کرد. تمام مدت از امام و شهید بهشتی می‌گفت. بچه‌های محل و بسیج را جمع می‌کرد و به آن‌ها قرآن یاد می‌داد. عکس امام را به آن‌ها می‌داد تا در سطح محل نصب کنند. خیلی آرام بود. یک بار مرخصی یک ماهه گرفت تا دیپلم را تمام کند. دیپلم را گرفت و دوباره رفت و شهید شد، اما گفتند پیکرش در جبهه مانده است. همسرم به دنبال پیکر هادی به مناطق جنگی رفت. می‌خواست به خط مقدم برود، اما اجازه ندادند به محلی که هادی شهید شده بود، برود، چون آن منطقه دست دشمن بود و می‌گفتند رفتن به آنجا خطرناک است. وقتی برگشت گفت که اسم هادی در پادگان آنجا جزو مفقودین است. ما هم برای او قبری به یادبود درست کردیم و مراسم گرفتیم. هادی سفارش کرده بود که نماز و روزه قضا برایش بگیریم، اما چون حال مادر خوب نبود، بعد از مدتی به خواب دوستش آمد و گفت که به پدر و مادرم بگو چرا نماز و روزه من را کامل ادا نکرده‌اند. ما هم ادا کردیم.

چطور پدر و مادر رضایت دادند حمیدرضا بعد از شهادت هادی به جبهه برود؟
حمیدرضا گفته بود به مادر و پدرم نگویید که می‌خواهم به جبهه بروم. کارهایش را خودش پیگیری می‌کرد. گریه می‌کرد و می‌گفت: باید بروم به رزمنده‌ها کمک کنم. خیلی تعصبی و غیرتی بود. روی امام خمینی (ره) و روی حجاب تعصب داشت. کمتر در خانه بود بیشتر در پایگاه بسیج حضور داشت. وقتی هادی شهید شد، حمید همیشه گریه می‌کرد و می‌گفت: من باید بروم انتقام خون هادی را بگیرم. پدر می‌گفت: سن تو کم است، اصلاً با اعزام تو موافقت نمی‌کنند. متولد سال ۴۷ بود، اما شناسنامه‌اش را دست کاری کرد و سال تولدش را ۴۵ نوشت. پدرمان هم وقتی دید خیلی اصرار دارد گفت: نمی‌توانم جلوی ایشان را بگیرم. بدون خداحافظی رفت. البته بچه زرنگی بود و در دوره آموزشی هم موفق بود. حمید یک بار که به مرخصی آمده بود، دیدم مریض‌احوال است و سینه‌اش درد می‌کند. پرسیدم چه شده است. گفت: اثر سنگینی قنداق تفنگ است که به سینه‌اش فشار آورده است. یعنی اینقدر از نظر جثه ضعیف بود. اما اصرار کرد که به مادر چیزی نگویم. گفتم مادر تنهاست فعلاً مدتی به جبهه نرو، اما عزم جدی داشت که برود. فاصله شهادت دو برادر شش ماه بود. فروردین ماه سال ۶۲ هادی شهید شد و شهریور ماه همان سال هم حمیدرضا هم در پنجوین به شهادت رسید. در حالی که پیکر هادی نیامده بود، اما پیکر حمیدرضا را بلافاصله آوردند. مزار هر دو شهید در امامزاده محمد کرج است.

مادر: بعد از شهادت هادی، می‌گفتم فعلا صبر کن تا پیکر برادرت بیاد، بعد برو. برای اینکه از رفتنش جلو‌گیری کنم، می‌گفتم سرت را از بدنت جدا می‌کنند، دستت را قطع می‌کنند! می‌گفت: مادر! نگران نباش، یک گلوله به پیشانی من می‌زنند که از پشت سرم خارج می‌شود. همینطور هم شد. چهار روز بعد از شهادتش پیکرش را آوردند. دوره حضور او در جبهه تمام شده بود و باید برمی‌گشت، اما با خبر می‌شود که قرار است به زودی عملیاتی انجام شود لذا برای حضور در عملیات می‌ماند. ۱۶ سال بیشتر نداشت. شناسنامه‌اش را دست‌کاری کرد و رفت. برای مادر تحمل شهادت فرزند واقعاً سخت است. آن همه سختی و مرارت و شب بیداری برای بزرگ کردن فرزند می‌کشند. با خودم می‌گفتم چطور مادران شهدا تحمل می‌کنند، اما خداوند صبر می‌دهد و هیچ قدرتی جز قدرت ایمان نمی‌تواند بار سنگین شهادت فرزندان را سبک کند. حمیدرضا می‌گفت: من شهید شدم، شما گریه نکنید تا دشمن شاد نشویم. این همه مدت در جبهه بود، یک اورکت به تن حمید دیده نشد. همه‌اش ناراحت بود می‌گفت: هیچ کدام اندازه من نیست. خیلی کوچک و ریز بود. در مورد حجاب خواهر‌ها خیلی تأکید داشت و اجازه نمی‌داد خواهر‌ها بی‌حجاب باشند. نمازش ترک نمی‌شد و بسیار به ما احترام می‌گذاشت.

شنیدن خبر شهادت حمیدرضا بعد از شهادت هادی سخت بود. چطور مطلع شدید؟
مادر:حاج‌آقا یک روز به من گفت: می‌خواهم درخانه بنایی کنم، شما به خانه پدرت برو. من هم به خانه پدرم رفتم. سفارش کردند وقتی خانه را تکمیل کردم، بیا. من هم به خانه پدرم رفتم و وقتی تماس گرفت که به خانه برگردم، دیدم بیرون خانه حجله گذاشتند. وقتی به خانه رسیدم، خبر شهادتش را حاج‌آقا به من داد. برایم سخت بود خبری از پیکر هادی نداشتیم و حالا خبر شهادت حمیدرضا هم به آن اضافه شد. اما خودمان رضایت داشتیم از اینکه بچه‌ها در این راه قدم برداشته بودند. می‌دانستیم انتهای این راه و جهاد بچه‌ها یا اسارت است یا جانبازی یا شهادت. خودمان را آماده کرده بودیم. اما مادر بودم و دلتنگی‌های خودم را داشتم. غم فراق بچه‌ها و سختی چشم‌انتظاری با شهادت حمید تکمیل شد. اما همه این مجاهدت‌ها فدای یک لحظه غم و مصیبت حضرت زینب (س). امیدوارم خداوند ما را در ادامه راه شهدایمان ثابت قدم بگرداند.

 


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها